P A R T 21- I'M YOUR GUIDE -

1.4K 233 104
                                    


در حالی که به طور ناخوداگاه بهم خیره شدیم اخرین پارت رو خوندیم:

새벽은 지나가고
저 달이 잠에 들면
함께했던 푸른빛이
سپیده دم میگذره
و وقتی اون ماه به خواب میره
سایه ی آبی رنگی که همراه من بود...!

اهنگ تموم شد و هردو محو دیگه بودیم!
بدون اینکه اجازه بدیم صدای دست زدن ها مزاحمه این نگاه عاشقونه بشه!♡:)

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°

_تروخدا میشه میشه؟!
_نه
_بیخیال اخه چرا؟!

_نه تهیونگ کافیه یکی بشناستت اونوقت بدبخت میشی!
_سجین هیونگ! من میخوام برم بیمارستان نمیرم بستنی شکلاتی و پشمک بخورم که!

ابروهامو از این حرفش دادم بالا!
اروم زمزمه کردم:
+اره جون خودت!

سجین نگاهی به من انداخت که لبخند زورکی زدم...
_تهیونگ! به مسیح اگه یکی بشناستت بیچارت میکنم! شیرفهم شدی؟!

_عاشقتممممم
اخم کردم!

دستمو گرفت...
ماسکشو زد و کلاهشم گذاشت...
منم کلاهمو گذاشتم ولی ماسک نزدم!

+خداحافظ!
سری تکون داد...

از هتل اومدیم بیرون...
+که عاشقشی هوم؟!
_هی باید گول میخورد یا نه؟!

+عجب دروغگوی خوبی هستی تهیونگ!
_اره کاره بدیه تو نباید ازش استفاده کنی!

+به من جواب سر بالا نده!
_سعیمو میکنم؟!

عایششششش!

+رو مخ

و ضربه ای به بازوش زدم...
خنده ای کرد و به راهش ادامه داد...

+حالا میخوای کجا بری؟!
_نمیدونم! تو میخوای کجا بری؟!

+اگه بگم نمیخندی بهم؟!
_نه چرا بگو!
+بستنی فروشی...

پقی زد زیر خنده!
+یا همین الان بهت گفتی نمیخندی

خندشو سری جمع کرد
_خیله خب ببخشید، حالا چرا بستنی فروشی؟!

لبامو جمع کردم
+من از اونا نیستم که تو هوای یخ بستنی بخورم که مثلا بخوام خاص باشم! فقط نمیدونم چرا هوس بستنی توت فرنگیم کرد یهو!

خم شد و گوششو برد سمت شکمم...
_اه لگد میزنه؟!

چند ثانیه طول کشید که حرفشو تحلیل کنم!

_ولی من یادم نمیاد با هم کاری کرده باشیم! شاید تو عالم مستـــ....

+یااااااااااااااااااااااا

با صدای خیلی بلندی گفتم که سه چهارتا ادم اونجا بودن برگشتن سمتمون!

خندید...

My Guide | TaeJinWhere stories live. Discover now