My Guide | TaeJin

P A R T 32 - Positive +

به هر حال اون قرار بود بعد از این همه مدت تک پسرشو ببینه...
مطمئن بود نیازی به هیچ ازمایشی نداره چون شباهت اون و جیسو بهم انکار ناپذیر بود!

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°

ورودشون به بیمارستان مصادف شد با کلی بیمار و دکتری که اینور اونور در حال دوییدن بودن...

با صدای هیوسوپ دست از نگاه کردن به اونجا برداشتن...
_منتظره چی هستین؟!
شما برین پیشه جین دیگه...

و بعد خودش رفت بالای سره یکی از بیمارا و مشغول مداوا کردن بقیه شد...

_د... دنبال من بیاین...

و خودش مشغول دوییدن شد
_از این طرف اقای کیم...

جونگ کوک راهنمایی کرد و پشته سره سوک جونگ حرکت کرد....
بالاخره وقتی به اونجا رسیدن همچنان سورین اونجا بود...

با دیدن اونا به سمتشون دویید:
_میزاشتین فردا میومدین! اوه... ش...شما... (O_O)
شما که کیم سوک جونگ هستید!
یعنیـ....؟!

_اره سورین اقای کیم پدر جین هستن حالا میشه بری کنار ببیننش؟!
_اوه البته البته(@・д・@)

کنار کشید و سوک جونگ با قدمای لرزون و اروم سمت در رفت...
در رو اروم باز کرد و با جسم روی تخت خوابیده پسرش متوجه شد...

پسرش؟!
پسره خودش و جیسوش؟!

سستی پاهاش نذاشتن بیشتر از اون سر پا بمون اما قبل از اینکه بمونه بدنش نگه داشته شد...
با دیدن جیمین با رنگ و روی پرید و چشمای فوق اشکی خودشم نتونست طاقت بیاره...

_لطفا به خودتون مسلط باشین آقای کیم...
با کمک جیمین دوبار سره پا شد و به طرف تختی که وسط دیوار رو پر میکرد رفت...

روی صندلی نشست و حتی یک لحظه هم نگاهشو از روی پسرش برنداشت...

دستشو اروم روی صورتش کشید و نوازش بار سمته موهاش برد...
_ای... این جینه م...منه...
ای... این پسر... من... ه!
این... پ... سره من و جیسوعه!
جینــ...

بغض بدی به گلوش چنگ زد...
_جینِ من...

سریع برگشت سمته جیمین:
_هی پسر چرا چرا رو تخت خوابیده؟!
مگه الان نباید باباشو بغل کنه؟!
نکنه از من بدش میاد؟!
جین...

جیمین تند تند سرشو به طرفین تکون داد و اشکاشو با سر انگشتاش پاک کرد:
_نه اقای کیم، مطمئنم که خیلی زیاد عاشقتونه!
فقط الان بخاطره درده زیادش بهش ارام... بخش زدن...
بهتره برین ازمایش بدین تا زودتر بتونین... پسرتونو ببینین...
مطمئنم خیلی زود سر پا میشه!

سوک جونگ سمته پسرش برگشت...
دستاشو تو دستش گرفت و تند تند بهشون بوسه میزد...
_یعنی اینا خواب نیست؟!
پسره منــ...