3

1.5K 240 189
                                    

اون قطعا یکی از خوشبخترین افراد بین هم سن و سالاش بود هرکسی این اجازه رو نداشت که تا قبل از ۱۸ سالگیش آزادی زیادی داشته باشه!

لیام به خاطر این موهبت توی زندگیش همیشه از مسیح تشکر میکرد. 

گاز دیگه ای به برگرش زد و سعی کرد تو ذهنش مسئله ای که معلمش روی تخته نوشته بود و به عنوان تکلیف همه باید روش فکر میکردن و حل کنه. همیشه محاسبه کردن تو ذهنش براش ساده تر بود تا خط خطی کردن روی چندتا کاغذ تقریبا میدونست باید از چه فرمولایی مسئله رو حل کنه هندسه واسش شیرین و راحت بود.

از توی پاکت کناریش یه سیب زمینی برداشت و بعد از آغشته کردنش به سس وارد دهنش کرد سرش رو چرخوند و به اطراف نگاه کرد. روبه روش مغازه مک دونالد بود و کلی آدم دورش جمع شده بودن! این کمپانی لعنتی حسابی مورد علاقه لیام بود و اونو به همه رستورانای دنیا ترجیح میداد.

نگاهش سمت بچه ای رفت که داشت نوشابش رو رو زمین می ریخت و با خیال خودش طرحی رو نقاشی میکرد پسر بچه تو یه لحظه لیوان رو برد بالا سرش و تو لحظه‌ی بعدی لیوان از دستش افتاد و همه نوشابه رو  روی خودش خالی کرد بلافاصله سه تا صدا بلند شد یکی صدای جیغ مادر بچه دومی صدای خنده‌ی لیام و سومی که بیشتر از همه توجهشو جلب کرد و باعث توقف خندش شد صدای قهقه پسری بود که تقریبا یکی دومتر از لیام فاصله داشت.

لیام به پسر نگاه کرد. تقریبا هم سنش بود یه شلوار کرمی پوشیده بود با نیم بوت های قهوه‌ای یه تیشرت سفید و کاپشن چرم هم رنگ کفشاش یه کوله  همونطور که ایستاده بود بین پاهاش قرار داشت. و یه همبرگر هم تو دستش! پسر که خندش آروم تر شده بود سرش رو چرخوند و لیام رو دید نیشخند زد و گفت:

-میشه بشینم؟

با سر به نیمکت اشاره داد و لیام با لبخند "البته" ای گفت و کنار رفت پسر هم کولشو برداشت و بعد از تکیه دادنش به پایه نیمکت نشست و دستش و سمت لیام دراز کرد

-زین!

لیام با همون لبخند دستشو به دست پسر رسوند

+لیام!

-اسم قشنگیه..لیوم! 

لیام خندید لهجه پسرک زیادی دوست داشتنی بود و گوشای لیام و برای شنیدن یه بار دیگه اسمش مشتاق میکرد.

-ممنون زین اسم تو هم قشنگه هرچند تا حالا نشنیدمش! معنیش چیه؟!

+آره اسمی نیست که تو بریتانیا رواج داشته باشه زین یعنی زیبا،خوشگل،ناز،گوگولی،قشنگ.

لیام از ذوق زین برای اسمش و به کار بردن اون همه صفت خندش گرفت و بلند خندید!

زین لبخند زد و با هیجان گفت:

-هی پسر نگاه کن تو درست زیر چشمت چال داری! خیلی خوشگله و...خاص.

لیام با تعجب در حالی که ته مونده خندش چهرشو پوشونده بود گفت:

Yellow&red {Z.M}{completed} Where stories live. Discover now