سکوت حاکم توی فضای ماشین تا حدودی عذاب آور بود اما هر سه نفر بهش نیاز داشتن پس تلاشی برای از بین بردنش نمیکردن.لویی و هری غرق تو نحس ترین خاطرات و روزهای زندگیشون بودن و زین تلاش میکرد از شدت ناراحتی برای اینکه لیام رو توی اون برزخ تنها گذاشته دق نکنه!
حال هری به حدی داغون شده بود که نمیتونست به خودش اجازه بده و در مورد پروندهی لیام چیزی بپرسه. منتظر بود تا وقتی که کمی آروم تر بشه و بعد به این سوال بزرگ جواب بده!صدای زنگ تلفن زین هرسه نفر رو از جا پروند. گوشیش رو از توی جیبش بیرون آورد و تماس رو وصل کرد.
آدریان: زین خوبی؟ چیشد؟
-خوبم... هیچی فقط پرونده رو گرفتیم
آدریان: لیام چطور بود؟ ندیدیش؟
-دیدمش خوب بود
آدریان: خیلی خب... فقط رایا یکم حالش بهم خورده من دارم میبرمش خونه کلیدا رو کنار مجسمه سفیده گذاشتم...ریموت در و دارین یا برگردم؟
-آره تو جیبمه...رایا چش شده؟
آدریان: نمیدونم هی تهوع داره
-ببرمش بیمارستان
آدریان: آره یه سر میبرمش.. خیلی خب اگه کاری داشتی حتما باهام تماس بگیر!
-ممنون ازت برو مراقبش باش..فعلا
آدریان: خداحافظ
گوشی رو دوباره توی جیبش برگردوند و روبه لویی گفت:
-رایا حالش بد شده آدریان بردش خونه خودشون
لویی: چرا چش شده؟
-نمیدونم فقظ گفت حالش بهم خورده... میای پیشم؟
لویی: نمیدونم!
گفت و نیم نگاهی به هری که غرق تو افکارش بود انداخت. زین کمی چرخید و برای جلب توجه هری آروم صداش زد
-هری؟
هری سرش رو چرخوند و پرسشی به زین نگاه کرد
هری: بله؟
-میای خونهی من؟
هری: نه ممنون من خونهی خودم بهتر میتونم رو پرونده تمرکز کنم!
-پس خبراشو بهم میدی؟
هری: میخوای تو بیای پیشم؟ فکر میکنم اگه باشی هم بهتره!
-نمیخوام مزاحمت بشم!
هری: نه اصلا نیستی! من... خودم ترجیح میدم پیشم بمونی!
-خیلی خب پس لویی لطف میکنی برسونیمون؟
لویی: حتما!
لویی واقها خوشحال بود که نه زین و نه هری قرار نیست تنها باشن حتی اگه این به قیمت تک موندن خودش بود! ولی نمیتونست بین اون دو نفر انتخاب کنه کدومشون شب تا صبح رو با خیالات و افکار بد بگذرونه!
نزدیک خونهی هری کنار یه فروشگاه نگه داشت و قبل از سوال پیچ شدنش پیاده شد اما زین شیشیه رو پایین کشید و گفت:
YOU ARE READING
Yellow&red {Z.M}{completed}
FanfictionZiam Good story 🙂💛❤ زود قضاوت نکنید داستانو چون ماجرا داره! یه زندگی آروم از زیام که خب مشکلاتی هم سد راهشون میشه و اونجاست که باید برای موندن و جنگیدن یا جا زدن تصمیم بگیرن!