65

1.5K 166 450
                                    


پاش رو بیشتر روی پدال گاز فشار داد تا بلکه هر چه زودتر این مسیر طی شه و به مقصد برسن. فکرشم نمیکرد یه روزی یه ماشین هم بخواد براش حال و هوای جهنم داشته باشه.

با دیدن تابلو فهمید وارد شهر شدن و به زودی قراره از اون فضا خلاص شه. به هر حال هیچ آدمی تو دنیا نبود که دلش بخواد همراه با دوست پسر علنی همسرش و خود همسرش تو یه ماشین به سفر بره و البته که لیام هم از این قاعده مستثنی نبود! شرایط عجیبی داشتن و همین هم باعث میشد آدمای زیادی نتونن درکش کنن و خب این به شکل بدی انگار شامل شوهرش هم میشد!

دو روزی از اون دعوا گذشته بود و لیام و زین هنوز برای آشتی کردن یا دلجویی پا پیش نگذاشته بودن و حتی با هم حرف نمیزدن. تنها مکالمه‌ای که تو این چند ساعت رد و بدل شده بود این بود که زین اطلاع داد به دستور کمپانی یا باید دن رو همراه خودش به مراسم ببره و اونجا کلی عکس ازشون بیرون بیاد یا اینکه برای گرفتن فوتوشاتای دو نفره‌ای که زیاد هم نرمال نبودن میرفتن.

و خب لیام نه توانایی و نه قصدش رو داشت که مخالفت کنه. البته حتی اگه مخالفت میکرد به نتیجه‌ای نمیرسید!

زین هم اولش قصد داشت رفتن به اون مراسم رو کنسل کنه اما وقتی به مادرش گفت برخورد بد و شدیدی گرفت و در نهایت قرار بر این شد که دن رو هم با خودشون ببرن. و‌ طبق دستوری که رسیده بود باید پاپاها از اونا وقتی زین با ماشینش دنبال دن رفته عکس بگیرن و با مهارت و به کمک شیشه‌های دودی ماشین لیامی که داخل نشسته بود رو نادیده بگیرن و البته که زین میدونست این کار صرفا برای اذیت کردنشه نه چیز دیگه.

دن روز بعد همراه خود زین دوباره به کمپانی رفته بود و زین با وجود مخالفتش اما با خباثت ته دلش خوشحال بود که حتی با گیر افتادن دن هم قراره چند ماه دیگه آزاد و رها شه. البته که ویلسون به همین سادگی کوتاه نیومد و فقط قبول کرد در ازای ده سال داشتن دن تو هر زمینه‌ای زین رو بعد از قراردادش ول کنه و دیگه لیام رو تهدید نکنه وگرنه قصد نداشت لیام رو از اون اتهام تبرئه کنه و اون هنوز هم به نوعی سابقه دار شناخته میشد.

ولی خب زین به قدری تو این مدت کشیده بود که به همین هم راضی باشه. هنوز این موضوع رو به لیام اطلاع نداده بود و البته که نمیدونست چطور باید سر بحث رو باز کنه که به دعوا ختم نشه. لیام کلا تو این مدت سمتش نیومده بود و زین هم اصراری برای حرف زدن نداشت. پشیمون بود بابت حرفاش و همینطور خسته بود..‌ از همه چیز و همه کس شاید حتی این لیام.

بعد از چند روز بالاخره هری صدایی که از پزشک لیام ضبط کرده رو بهش رسونده بود و زین تمام حرف هاش رو شنید. تقریبا تمام اون نکات رو از بر بود اما نمیدونست باید چجوری انجامشون بده که لیام رو راضی نگه داره. میترسید ته هر اقدامش بشه یه دعوای دیگه و دوری بیشترشون.

Yellow&red {Z.M}{completed} Where stories live. Discover now