چشم هاش رو محکم روی هم فشار داد تا به جونگ کوک بخاطر صدای عجیبی که از دهنش درمیاورد، حمله نکنه!
در آخر با افزایش یافتن میزان صدا، نفسش رو عمیق بیرون داد و چشم غره ای به کوچکترین شون رفت.
چه انتظاری داشت؟ صدا ها بیش تر شد و اونجا بود که صدای یونگیِ چشم بسته دراومد.
-"نمیخوای بس کنی؟ دارم مزاحم آرامشم میشی جئون "جونگ لحظه ای مکث کرد، اما بعد با حالت رپ مانندی به سرعت تق تق های متوالی ردیف کرد و در عرض ده ثانیه بعد از کارش ساکت شد.
تهیونگ فقط میتونست پسر کوچکتر رو تو یک کلمه توصیف کنه: "لجباز"
یونگی چند لحظه ای نگاه خسته اش رو به جونگ کوک داد و پسر در مقابل فقط لبخندی بهش تحویل داد که دندون های خرگوشیش به وضوح نمایان شده باشه.یونگی نگاهش رو از جونگ کوک گرفت و به هوسوکی داد که با پاهایی که تو هوا تاب داده می شدن، خودش رو مشغول گشتن توی تلفن همراهش کرده بود.
-"تهیونگ؟"
+"بله؟"
-"هیونگ بهت افتخار میکنه، حالا پاشو برو و ببین نامجون کدوم گوری غیبش زده"تهیونگ فقط تونست چند لحظه ای دهنش رو باز و بسته کنه و مطمئن بشه صدایی ازش خارج نمیشه!
قبل از اینکه بخواد اقدامی بکنه، هوسوک در حالی که سرش تو گوشیش بود اون هارو مخاطب قرار داد.
-"نامجون گفت چند لحظه میره بیرون استادیو تا صدای اون یارویی که باهاش حرف میزنه، قطع و وصل نشه"
یونگی آه کشید و سرش رو به عقب پرتاب کرد.
-"باورم نمیشه بخاطر بی عرضگی چند نفر الان بالای کوه موندیم، چطور یادشون رفته به راننده ها بگن با هم هماهنگ باشن؟"تهیونگ کلافه بازدمش رو خارج کرد و برنامه ی امروزشون رو مطابق عادت مرور کرد.
اون ها از شش صبح، همگی برای ضبط یک برنامه تلویزیونی اومده بودن به کوه و تا یک ساعت پیش هم فیلمبرداری شون ادامه داشت. الان ساعت دوازده شب بود و تهیونگ میتونست خستگی خودش و اعضا رو به راحتی حس کنه، مخصوصا اینکه واقعا انرژی و حوصله نامجون رو برای سر و کله زدن با بی مسئولیت ها تحسین می کرد!تو یک اتاق انتظار نشسته بودن و کوک سر و ته روی مبل دراز نشسته بود. سرش رو به پایین بود و از شدت خون رسانی زیاد قرمز شده بود. جونگ کوک همیشه بهترین تفریح برای تهیونگ بود. اذیت کردن، صحبت کردن، وقت گذروندن و هر کاری که تهیونگ با جونگ کوک انجام می داد باعث می شد پسر از گذروندن اون لحظات لذت ببره!
برای همین هم برگشت و نگاهش رو پسر کوچکتر متمرکز کرد
+"نمیگی سر و ته شدی خون زیاد به مغزت می رسه، بعد میمونی رو دستمون؟ "-"چطور کیم؟ طاقت از دست دادن من و نداری؟"
+"طاقت گریه ی طرفدارامون و ندارم."
-"تحت تاثیر قرار گرفتم. ولی متاسفم، مثل صد ها هزاران بار قبل نمیتونم بهت گوش بدم!"
در آخر نیشخندی حواله ی قیافه ی خنثی تهیونگ کرد و با قدرت بیشتری پاهاش رو توی هوا تکون داد.
YOU ARE READING
My Guide | TaeJin
Romanceسوکجین و برادرش جیمین، برای پخش نشدن ماجرای تصادف گروه معروف بنگتن اجبارا برای معالجه وارد خوابگاه شون میشن. - +"دنیای من تاریک بود. انقدر پر پیچ و خم که حتی نمیدونستم باید برای نجات خودم از باتلاقی که هر لحظه بیشتر داخلش کشیده میشدم، به کجا قدم ب...