اول سلااااامممممم
( بیایید وانمود کنیم بیست و چهار ساعت پیش من همینارو پابلیش نکرده بودم . )خیلی خیلی متشکرم از عزیزانی که من رو فراموش نکردن و منتظرم بودن خیلی خیلی ممنونم ازتون ! یه کلی دوستتون دارم ^^
متشکرم از ریوای قشنگم که در نوشتن داستان همکاری داشته reva_ros و کمندجان عزیز که زحمت کاور فیک رو کشیده خیلی ممنونم*-* derii_one
از دوستای خوبم که با وجود مودی بودن من و اینکه پونصد و چهل بار هر چپتر رو تغییر دادم نسخه اولیه و چکنویس و پیش نویس و پس نویس داستان رو میخوندن ممنونم ، خیلی صبورید واقعا دوستتون دارم 😂😍
داستان امگاورسه ؛ کارکتر های داستان گرگینه هستن . از اونجایی که تو ژانر فانتزی قوانین داستان دست نویسنده است ممکنه با امگاورس های دیگه ای که خوندین تفاوت داشته باشه ، من سعی میکنم همه چیز رو توضیح بدم ولی باز هم اگر جایی گیج کننده بود بهم بگید ممنون میشم :)
کاپل های اصلی کوکمین ، سپ ، نامجین هستن . داستان در زمان حال اتفاق می افته و سفر در زمان داریم . امپرگ نیست .
هشدار : از خودکشی ، مرگ ، افسردگی و بیماری های روحی نوشتم . اگر اذیت میشید نخونید . سلامت شما در اولویته ، مواظب خودتون باشید
خب همین دیگه ، ممنون که این داستان رو برای خوندن انتخاب کردین . من همیشه منتظر نظرات انتقادات و پیشنهاداتتون هستم :]
دوستتون دارم ♡^♡
YOU ARE READING
Metanoia | Kookmin + Sope
Fanfictionجونگکوک به سمت مسیری که حدس میزد راه خونه باشه قدم برمیداشت، ولی هرچی جلوتر میرفت بیشتر گیج میشد. کم کم داشت می ترسید، احساس خطر میکرد. آسمون همون آسمون بود، زمین همون زمین... ولی زمان چی؟ Highest ranking #1 in humor Highest ranking #3 in کوکمین Hig...