🗡 Geralt X Jeskier 🗡

779 77 26
                                    

اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید

(درخواستی)

✯✯✯


بدون حرف درحالی که به اتیش خیره شده بود به شعر های جسکیر گوش میداد. باید اعتراف میکرد که مرد صدای قشنگی داره ولی شعراش.....بدرد نخورن

"زود باش گرالت. اینجارو باهام همخونی کن !"

چرخی به چشماش داد و با اون شاخه ای که دستش بود هیزم هایی که درحال سوختن بودن رو سیخونک زد. با شنیدن صدایی مکسی کرد و سعی کرد از بین اواز جسکیر ، منبع رو پیدا کنه. میدونست بعد از غروب افتاب توی جنگل موندن فکر خوبی نیست ولی چاره ای نداشت. تا شهر بعدی 2 ساعت، اونم با اسب، فاصله داشت و یجورایی حوصله ی غرغرای جسکیر درمورد تاول های پاهاش رو نداشت درنتیجه تصمیم گرفت که تو همون جنگل کمپ بزنن.

با دیدن موجودی که به سمت جسکیر می اومد به سرعت طرف مرد بی حواس رفت و پرتش کرد کنار. فقط میخواست ازش مواظبت کنه اما تصورش رو هم نمیکرد که مرد رو توی اتیش بندازه.....

با صدای داد مرد اوازه خوان حواسش رو از بارگست گرفت و نیم نگاهی به جسکیر که استیناش اتیش گرفته بود کرد. قبل از اینکه بارگست بتونه اعضای گروهش رو احضار کنه با حرکت شمشیرش گردنش رو جدا کرد.


"اتییییش !!!! اااا !! اتییییش!!!!"


با سرعت پتویی رو برداشت و انداخت روی مرد و سعی کرد با ضربه زدن به دستش اتیش رو خفه کنه. میدونست اینکار باعث بیشتر شدن دردش میشه ولی چاره ای غیر از این نداشت. جسکیر از ترس زبونش بند اومده بود و با دهن باز هنوز توی شوک بود. نمیدونست چطور ازش عذرخواهی کنه. درسته که میخواست نجاتش بده ولی یکی از حیاتی ترین اعضای بدنش رو هم ازش گرفته بود.

معمولا جسکیر خیلی دراما کویین بود و هرچیز کوچیکی رو بیخود بزرگ میکرد. دستاش و حنجره اش یکی از اعضایی بود که بهشون افتخار میکرد. حتی وقتی بعضی اوقات اتاقشون یکی بود ، متوجه شده بود که چیزی شبیه چربی یا همچین چیزی به دستاش میزنه تا به قول خودش خشک نشن و لطیف بمونن.

چون زبونش نمیتونست احساساتش رو ابراز کنه تصمیم گرفت حداقل با کاری معذرت خواهیش رو اعتراف کنه.

پارچه ای دور دستاش پیچید و سوار روج شدن، طوری که جسکیر جلوش نشسته بود. میدونست اگه عقب بشینه نمیتونه جایی رو بگیره و می افته.

"دست-دستام...."

"میدونم جسکیر. بهت گفتم نخون توجه جلب میکنی ! خودت گوش ندادی. حالا هم ساکت بشین میریم شهر بعدی دنبال طبیب یا یه ساحره."

Favourite OTPWhere stories live. Discover now