31.Horan Family

4.3K 657 374
                                    

*یه تغییرات کوچیکی تو قسمت قرارداد چپتر قبل انجام شده.باید چپتر قبل رو خوب بخونید*
*چپتر هوران ها*

Writer Pov

ه:دراز بکش.

لویی با ترس به هری که ازش دور شد تا برگه ها رو روی میز بذاره نگاه کرد.

ه:اگر مجبور بشم دوباره بگمش تنبیه میشی.

لویی آب دهنشو قورت داد.مطمئن نبود وضعیتش از این هم میتونه بدتر بشه یا نه.با اکراه روی تخت دراز کشید و به خاطر سوزش زخماش اخماشو تو هم کشید و دستاش که بسته بودن رو بالا نگه داشت تا به زخماش نخورن.

هری با تیوبی که دستش بود به طرف لویی رفت،کنارش روی تخت نشست و بعد از نگاه کردن به لویی دستشو جلو برد و دستنبدش رو باز کرد و دستای لویی رو کنارش گذاشت.

ه:دستاتو تکون نمیدی.

هری در تیوب رو باز کرد و دوتا انگشتش رو داخلش برد و به طرف شکم لویی برد و روی زخم هاش پخشش کرد.به خاطر سوزشی که تشدید شده بود لویی توی جاش پرید و دستاشو دور دستای هری گذاشت تا دورش کنه که با نگاه هری دستاش شل شد.

ه:باید یاد بگیری وقتی چیزی بهت میگم اطاعت کنی،هرچیزی که باشه و باید انجامش بدی.

کمی خم شد و دوباره دست های لویی رو بست ولی اینبار به زنجیر ها و همین باعث کشش بدن لویی و دردش شد.زنجیر ها بدتر از دستنبد بودن،لویی آرزو کرد که ای کاش دستاشو تکون نمیداد.

هری بقیه ی زخم هاشو با کرم پوشوند‌ و بعد تیوب رو کنار گذاشت.

تمام زخماش شروع به سوختن کرده بودن.

ل:میخوای عذابم بدی؟اینا میسوزن لعنتی.

هری روی لویی خم شد و یه دستشو روی گونه ی لویی گذاشت و نوازشش کرد.

ه:مراقب کلماتت باش دارلینگ.هروقت بخوام و هرطوری بخوام تنبیه میشی ولی وقتی تموم بشه مراقبتم.

صورتشو نزدیک تر برد و بعدش لباشو روی لبای لویی گذاشت.لویی با انزجار صورتشو تکون داد و هق زد که باعث شد هری چونشو بگیره و لباشو گاز بگیره تا خون بیفته.

ل:ولم کن.

لویی داد زد وقتی تونست لباشو از لبای هری دور کنه. نفس نفس میزد و به هری که به خاطر خم شدنش روی لویی سایه درست کرده بود نگاه کرد.

ه:دفعه ی دیگه اینطوری جواب بوسم رو بده تا کاری کنم که خودت نخوای و نتونی از این خونه خارج بشی.

ل:ازت متنفرم هری استایلز.اینو قراره هر ساعت بشنوی.

هری نیشخند زد.

ه:پای حرفت وایسا دارلینگ.

هری ازش دور شد و لویی دید که وسایلی که باهاش لویی رو زده تمیز میکنه و توی کمد ها میچینه.باورش نمیشد هری همچین ادمی باشی.میدونست که عوضیه،خیلی عوضی ولی این وجه از شخصیتش،هنوز برای لویی قابل هضم نبود.نیاز داشت یکی بیاد و بهش بگه که همش خواب وحشتناکی بوده و باید بیدار بشه.نیاز داشت یکی بهش بگه دوسال از زندگیشو تقدیم کسی نکرده بود که میخواست آزارش بده،در قبال چیزی که فقط حرف بود و لویی مطمئن نبود مایکل واقعا از ازدواج با مری منصرف شده باشه،ممکن بود همه اینا نقشه باشه،ولی لویی تو جایگاهی گذاشته نشده بود که بتونه انتخابی داشته باشه.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now