58.Termination

2.2K 452 617
                                    

Writer Pov:

نگاهشو از در اتاق عملی که چند دقیقه پیش فرانسیس بیهوش رو داخلش بردن گرفت.نگاهی به ترویس و کیت انداخت.

ل:زنگ بزنید خونه،هری حالت عادی نداشت.ممکنه...بلایی سرش خودش بیاره.

وقتی که حرف زد متوجه خشکی گلوش شد.

کیت سرشو تکون داد و موبایلش رو دراورد تا کاری که لویی گفته رو انجام بده.

ت:میخواید برم خونه و لباس براتون بیارم؟

با حرف ترویس،لویی نگاهی به لباساش انداخت،همون لباس هایی بودن که باهاشون بیدار شده بود و حالا قسمتی ازش با خون فرانسیس قرمز شده بود.

ل:نیازی نیست.

گفت و چشماشو بست و سرشو به دیوار تکیه داد و نفسش رو بیرون داد.هنوز باورش سخت بود که از اون موقعیت بیرون اومده بودن.

چند ساعت بعد:

ت:آقا...آقا...

چشماشو با گیجی باز کرد و ترویس رو جلوش دید.

ت:عمل تموم شده.

ترویس کنار رفت و لویی تونست دکتری رو ببینه.لویی با گیجی ایستاد و سمت دکتر رفت.

_خودتون نیاز به بررسی ندارید؟

دکتر که لباس و حال لویی رو دید گفت و لویی سرشو تکون داد.

ل:من خوبم.

دکتر سرشو تکون داد.

_دوتا از دنده هاش شکسته بودن که عمل شد و موفقیت آمیز بود.یه سری جراحات هم داشت که بهشون رسیدگی می‌کنن.وقتی به هوش اومد چکش میکنم.

لویی دستشو روی صورتش کشید و سرشو تکون داد.

ل:ممنونم.

یک روز بعد:

لویی با دستایی که تو سینش جمع کرده بود به دکتر که نور رو توی چشمای فرانسیس مینداخت نگاه کرد.مثل همیشه حالش از توی بیمارستان بودن بد بود ولی فعلا تمرکزش روی اوضاع فرانسیس بود.وقتی معاینه ی دکتر تموم شد لویی جلوتر رفت و لباشو خیس کرد‌‌.

ل:حالش چطوره؟

_با توجه به علائم تا چند روز دیگه مرخص میشه و باید استراحت مطلق داشته باشه و تا سه ماه از کمربند مخصوص استفاده کنه.

ل:ممنونم.

دکتر سرشو تکون داد و تخته ای که مشخصات رو توش نوشته بود به پرستار داد و این دفعه مخاطبش فرانسیس بود‌.

_برای هیچکاری به خودتون فشار نیارید و اجازه بدید روند بهبودی کامل طی بشه،دوباره بهتون سر میزنم.

فرانسیس سرشو تکون داد و لویی بعد از رفتن دکتر و پرستار صندلیشو جلو کشید و نشست.

ل:خوشحالم که آسیب جدی تری ندیدی‌.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now