64.Shopping

1.1K 271 281
                                    

Writer Pov

م:همم،واقعا دست‌پخت خوبی داره.

مری همونطور که غذا میخورد به لویی گفت.لویی سرشو تکون داد.

ل:اره،غذاهای کیت خوشمزن.

م:باید قیافه تروی رو میدیدی.عصبی بود ولی از ترس هری چیزی نمیگفت.

لویی خندید.

ل:تروی؟ترس از هری؟

م:اره،بعد از اینکه هری بهم زنگ زد و دستور داد که بیام پیشت،تو خونه به تروی و جوانا اطلاع دادم که چند روز نیستم و میام پیش تو.

مری مطمئن شد که موقع گفتن کلمه ی دستور چشماشو بچرخونه و لویی خندید.

م:تروی از روز بعد ازدواجتون که گفتید که نمیخواید با خانوادت ارتباطی داشته باشید عصبانی بود،گفته بود هیچکس حق نداره سعی کنه باهات ارتباطی بگیره.دفعه آخر هم که توی مهمونی کارت داشت و تو اونطوری باهاش حرف زدی،مطلقاً نمیخواست ارتباطی باهات بگیریم.برای همین زیادی عجیب بود که یهویی هری گفت باید بیام دیدنت.و تروی انتظار داشت که هری به اون زنگ بزنه،نه به من.وقتی بهش گفتم اولش عصبانی شد،گفت هری حق نداره اینطوری باهامون رفتار کنه و من پیشت نباید بیام.

لویی ابروهاشو بالا انداخت.

ل:نه اینکه خوشم بیاد از رفتارای هری و دستور دادناش ولی تروی فکر کرده واقعا چه نقشی داره که میتونه برات تصمیم بگیره؟

مری شونه هاشو بالا انداخت.

م:طوری حرف نزن که انگار تا یک سال پیش برای هر کاری به تاییدیه تروی نیاز نداشتی.

لویی نفسشو بیرون داد.

م:تروی به هری زنگ زد و من نمیدونم چی بهش گفته شد،ولی قیافش بعد اون عصبی بود،هیچی دیگه بهم نگفت و مخالفتی نکرد،و حالا که اینجام.شاید از هری خوشم نیاد ولی به خاطر اینکارش میتونم باهاش کنار بیام.

لویی چشماشو چرخوند.

ل:بیخیال مری،هری منو از خانوادم عملا خرید،معلومه که اگر تروی چیزی بگه هری میدونه چطوری ساکتش کنه‌.

مری با ناراحتی نفسشو بیرون داد.

م:تقریبا یه سال شده،هنوز رابطت باهاش بهتر نشده؟

لویی مکثی کرد.

ل:رابطه ما بهتر شدنی نیست.

مری نمیخواست لویی رو ناراحت کنه پس دیگه چیزی نگفت.

م: در مورد دانشگاه بهم بگو.همونطوریه که میخواستی؟

ل:همم،بد نیست.

م:اها‌.

مری با مکث گفت.احساس میکرد لویی نمیخواد حرف بزنه.

م:حتما از دانشگاه خسته ای،میخوای زودتر بخوابی؟فردا بعد کلاسات با هم حرف میزنیم.

لویی سرشو به معنای نه تکون داد.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now