57.Liberation

4.4K 551 689
                                    


هی گایز:)
سنگر بگیرم؟*
میدونم نبودم طولانی شد،ولی حالم خوب نبود_داره حالم از این جمله به هم میخوره ولی احساس میکنم بعد از مدت باید دلیلشو بهتون بگم_و کلا از همه چیز و حتی دوستام_کصکشا💙 میدونن کیا رو میگم،این دو سه روزم دهن منو مورد گایش قرار دادن با درخواست چپتر جدید🗿_کنار کشیدم و بعدشم یه اتفاق شتی افتاد دقیقا اخرای نوشتن این چپتر و بالاخره این چپتر امشب تموم شد.

با نگاه کردن به کامنتا قلبمم آب شد،یه سریاتون هرشب کامنت سرشماری گذاشته بودید و بعضیا از چپتر اول شروع کرده بودن کامنت و ووت گذاشته بودن و ببخشید که نگرانتون کردم،حقیقتا نگاهی کردم و نرسیدم به جز چندتا رندوم جواب بدم ولی مطمئن باشید خوندم و ممنونم از همتون💙

.................

Writer Pov
4 months later

بعد از مطمئن شدن از دور شدن ترویس،حلقه رو از توی انگشتش دراورد و توی جیب شلوارش گذاشت،علاقه ای نداشت کسی از اینکه متاهله خبر داشته باشه،اگر سوالایی که به مثلا شوهرش مربوط بود ازش میپرسیدن چی؟اگر دوستاش خیلی عادی ازش میخواستن که شوهرشو به پارتی یا یه بیرون رفتن ساده باهاشون ببره چی میگفت؟اوه حتی نمیخواست بهش فکر کنه.

ک:هی پسر.

با دیدن کانر که بلند صداش زد و سمتش اومد لبخند زد.

ل:هی

لویی باهاش دست داد و بغلش کرد‌.

ک:برای تموم کردنش آماده ای؟

لویی ناله کرد و ادای گریه کردن دراورد.

ل:تموم کردن این چه فایده ای داره وقتی ترم بعدی و ترم بعدش و ترم بعدش و ترم بعدش هست؟

کانر خندید و همونطور که دستشو دور گردن لویی انداخته بود طرف سالنی که اخرین امتحانشون اونجا برگزار میشد رفتن.

...............................

گ:تو باید باهامون بیای لویی.

گریس با ناراحتی گفت.

ل:نه گایز،شما برید و خوش بگذرونید من نمیتونم بیام.

ک:تو تقریبا هیچ جا نمیتونی بیای.

کانر با لبایی که خط شده بودن گفت و لویی لباشو گاز گرفت و سرشو تکون داد.

ل:متاسفم.

م:فقط یه باره لویی،اولین کلابی که باهم میریم،واقعا میخوای باهامون نیای؟اینطوری نمیتونیم جشن بگیریم.

متیو گفت و بقیه سرشونو تکون دادن.

م:میدونید چیه؟اگر لویی نمیاد ما هم نمیریم.

متیو روی میز زد و کلویی و گریس و کانر سرشونو تکون دادن.

ل:فاک،گایز اینطوری نکنید.

My husband,My sir[L.S]Onde as histórias ganham vida. Descobre agora