51.Meeting

3.9K 553 403
                                    

Writer Pov

وقتی صدای بلند مرد رو شنید سرشو با گیجی سمتش چرخوند.

ل:ترویس؟

با شناختنش گفت.

ت:آقا گفتن برگردونمتون خونه.

لویی پوزخندی زد و سرشو تکون داد.

ل:درسته پیش خونه ی جهنم هری چیزی نیست،ولی این عمارت یه جهنم دیگست.

به صندلی رو به روش که تا چند دقیقه پیش هری روش نشسته بود اشاره کرد.فعلا قصد برگشت نداشت.

ل:بشین.

ترویس بعد از چند ثانیه قبول کرد و نشست.لویی دستاشو تو سینش قفل کرد و به منظره بیرون نگاه کرد.حتی کسی رو نداشت تا باهاش حرف بزنه،نه اینکه توی زندگی ای که تروی براش فراهم کرده بود خیلی اوضاع خوبی داشت،ولی حداقل درگیر این چیزا نبود،مری رو داشت،برایان رو داشت.

دستشو به گلوش کشید،سعی کرد بغضشو ساکت کنه،نمیخواست ترویس چیزی رو ببینه که قطعا به هری بگه.

..................................

با کرختی وارد اتاق و بعد وارد اتاق لباس شد،به کمد های کمی که حالا لباساش پرشون کرده بودن نگاه کرد.چقدر احمقانه بود که کیت بهش گفته بود فقط یه مسافرته.یکی از لباسا رو برداشت و بعد از عوض کردن لباساش به اتاق برگشت.میخواست خودشو روی تخت بندازه که صدای در زدن رو شنید.

بعد از باز کردن در با مردی مواجه شد.

_گادفادر میخوان ببیننتون.

ل:خونست؟

_بله آقا.

ل:کاری شرکتی نداره که صبح خونست؟کاری مهم تر از من نداره؟الان نمیخوام حرف بزنم.

مرد با چشمای گرد شده نگاهش کرد.چاره ای جز تکرار نداشت.

_گادفادر میخوان ببیننتون.

لویی چشماشو چرخوند.به جلو رفت و در اتاق رو پشت سرش بست.اجازه داد مرد به طرف جایی که گادفادر منتظرشه ببرش.

بعد از وایسادن جلوی در اتاقی مرد در زد و بعد از کلمات ایتالیایی،در رو باز کرد و لویی وارد اتاق شد.یه اتاق کار بزرگ با تم قهوه ای و مبل های اتاق کرم رنگ بودن.چشماشو از اتاق گرفت و به مردی داد که پشت صندلیش نشسته بود.

ل:با من کاری داشتین؟

با بی حوصلگی گفت.همین الانش هم احساس میکرد تمام توان مقابله و تظاهرش تموم شده.

گ:بشین.باید صحبت کنیم.

لویی روی یکی از صندلی ها نشست و دستاشو تو سینش قفل کرد.

گ:حالا که به عنوان همسر آلفا معرفی شدی...

ل:چرا منو آوردی اینجا؟

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now