Answers

798 137 23
                                    

کامنت ها رو نگاه کردم و فکر کردم به جای تک تک جواب دادن بیام اینجا بنویسم که همه هم بخونن بهتره.

خب بعضیاتون نوشته بودید استکهلم سیندروم(ولم کونین من سندروم صداش میکنم راحت تره)؛سوال من اینه که این سندروم مگه این نیست که فرد گروگان عاشق گروگانگیرش یا کسی که آزارش میده میشه؟خب اگر فرض کنیم لویی دچار همین شده،چرا تو چپترای قبل هیچ کاری نکرد؟چرا توی همون چپترای اول که هری بدتر بود هیچ حرکتی نزد لویی؟مگه این سندروم اینطوری نیست که تا کوچیکترین محبت و توجهی از طرف مقابل بگیره شروع کنه به احساس همدردی و بهش وابسته بشه؟

لویی اصلا چیزی شبیه این براش اتفاق نیفتاده،از اول برایان رو داشت،بعدش سر زندگی برایان با هری توافق کرد،دوباره برای دانشگاه رفتنش با هری توافق کرد،از یکی خوشش اومد با وجود اینکه ریسک بود باهاش تو رابطه رفت و اخرش رابطشون چیزی نبود که لویی میخواست،مثل یه رابطه عادی که تمومش کرد.اگر لویی این سندروم رو گرفته بود نباید هیچکدوم از این اتفاق ها میفتاد،از طرفی تو این سندروم،اگر در موردش بخونید یا فیلمی چیزی دیده باشین،متوجه میشین که رفتار گروگانگیر یا هرچی اسمش رو بذاریم تغییر زیادی نمیکنه،چون هنوز یه گروگانگیره،ولی فرد گروگان توهم محبت و علاقه میزنه،وابسته میشه و عملا اختیارشو از دست میده.تو تمام اتفاقات داستان لویی کجا دست از جنگیدن یا تقابل با هری کشیده؟فقط جاهایی که نیاز بوده توافق کرده یا پنهان کاری،تمام مدت آزارهایی که دیده رو به زبون آورده و کاملا یه آدم عاقل و بالغ بوده. تا وقتی که هری هنوز آزارش میداد.

حالا بریم سراغ رفتار هری،اگر از اولین چپتر تا الان مقایسه کنید،رفتارش خیلی عوض شده،از یه آدم بی احساس که صرفا دام بود کسی شده که اهمیت میده ولی نشونش نمیده و باهاش میجنگه.اگر هری میخواست مثل اولش باشه لویی هنوز نباید اسمش رو صدا میزد،بهش حاضرجوابی میکرد یا حتی فکر دوست پسر داشتن و پیچوندن محافظ و خود هری به ذهنش میرسید،عملا این هریه که به لویی آزادی بیشتری نسبت به اولاش داده.البته اصلا اینجا حرف من این نیست که رابطشون عادی شده و این چیزا اوکیه و طرفداری رفتارای کلی هری رو بکنم ولی این روندیه که اروم اروم با هم میخونیمش.

اگر هری همون دام اول فیکشن بود و اهمیتی به حال لویی و هیچی نمیداد،تمام این چند چپتر اخیر که درگیر ایتالیا و ایلاریا و این چیزا بود باید میومد لویی رو میبرد رد روم،کاری که اگر یه دام باشه به عنوان یه کاری برای خالی کردن خودش یا حتی برای ریلکس کردن یا سکس انجام میده.در صورتی که این چند چپتر هری عملا کاری که به لویی آسیب مثل قبل بزنه انجام نداد.من برچسب نرمال به اینا نمیزنم،ولی اینطوریم نیست که هری همون هری اول کار باشه و لویی هم کامل خودش رو تسلیم کرده باشه و با وجود کارای هری نسبت بهش نرم شده باشه انگار که راه دیگه ای نداره.لویی داره کاملا با عقل انتخاب میکنه.

من تو حالت عادی نمیام این توضیحات رو انقدر واضح در مورد کل روند داستان بدم ولی چون بین چپترا فاصله افتاده بود و کامنت هاتون رو دیدم گفتم بد نیست بیام همه چیز رو بذارم کنار هم تا متوجه بشین.اگر قرار بود دچار اون سندروم بشه مثل هر آبکی ای باید میشد که دو ماه بعد تجاوز لویی بره روی هری بگه فاک می ددی🚶🏼‍♂️

اینکه فکر کرده بودید بعد از نوشتن ۶۵ چپتر منطقی و روند درست طی کردن فیکشن و علاقشون به هم، این نقطه وا دادن بوده و قراره بیام آب بگیرم به فیکشن و بشه یه فیکشن بی دی اس امی که از یه جایی به بعد سوییچ میشه و گل و بلبل تزریق میکنه و ناامید میکنه خواننده رو و یهو طرف سندروم میگیره،قلبم شکست...💔🚶🏼‍♂️

پی.اس:اینا چیزی بود که من از این سندروم میدونستم و کلا با این منطق فیکشن نوشته شده،اگر هنوزم با این توضیحات فکر میکنید لویی دچار این سندروم شده،دیگه نمیدونم😂با همون فرض پیش بیاید مشکلی نیست😂

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now