28

1.7K 341 17
                                    

یونگی به سمت در دوید،سریع بازش کرد و بوسه‌ای روی گونه‌ی هوسوک گذاشت.**هی بیب،ببخشید یکم عجله دارم دیر کردم برای استدیو پس نمیتونم حرف بزنم‌‌.**

هوسوک نخودی خندید،یونگیو تا هال دنبال کرد جایی که نشست و یونگیو تماشا کرد که کل خونه رو میدوید و زیرلب با خودش حرف میزد.*اشکالی نداره.داری دنبال چی میگردی؟*

یونگی حتی به دوست‌پسرش نگاه هم نکرد**نمیتونم موبایل فاکیمو پیدا کنم.**

*آهه.چند وقته داری دنبالش میگردی؟*

یونگی یخ زد،چشمهاش آروم آروم اومد بالا درحالیکه داشت به جوابش فکر میکرد**هممم پونزده دقیقه‌ یا بیشتر؟جیسو هم کمک نمیکنه.**

*اون خیلی بلا سرش اومده.من کمکت میکنم.آخرین بار کی باهاش کار کردی؟*

**دیشب وقتی داشتم بهت پیام میدادم.**

*و بعد از اون کجا گذاشتیش؟*

یونگی پوزخند زد**نمیدونم،مشکل همینه‌‌.خدایا،به موبایلم نیاز دارم!**

هوسوک از خنده ترکید قبل از اینکه بلند شه و به سمت دوست پسرش بره،کسی که با گیجی و تعجب بهش زل زده بود.

**چرا داری میخندی؟**

خنده‌ی هوسوک قطع نشد و موبایل یونگیو گذاشت توی دستش.*تمام مدت روی میز قهوه‌خوری بود خنگول.*

یونگی براش یک ثانیه بهش زل زد قبل از اینکه خودشم همراه هوسوک بخنده.**یا مسیح هوسوکی.
بعضی وقتا میتونی واقعا بدجنس باشی.**

هوسوک لبخند زد و بوسه‌ای روی لب یونگی گذاشت.
**باید بری،یونگز**

یونگی سرشو تکون داد،کلیداشو از روی اپن برداشت‌.
میخواست از در بره بیرون که صدای زنونه‌ای متوقفش کرد.

*یونگی؟کجا داری میری؟*

یونگی چرخید و به سمت جیسو رفت.چشمهاش پف کرده بود و موهاش ژولیده بود.دست هاشو دور بدنش پیچیده بود.**ببخشید،جیسو.باید برم استدیو.هوسوک اینجاست که پیشت باشه‌.میتونین برین فروشگاه و یه سری لباسو همچین چیزایی بخرین؟**

جیسو دوید و یونگیو بغل کرد.*نمیخوام توهم منو ترک کنی.*

یونگی آه کشید وقتی با هوسوک چشم تو چشم شد.
دستشو پشت جیسو کشید**سو،چیزی نیست.من فقط برای چند ساعت میرم،و تو راه خونه یکم چیز میز برای خودمون میخرم،باشه؟**

جیسو سرشو تکون داد قبل از اینکه بغل رو بشکنه.*من و هوسوک بهمون خوش میگذره،مطمئنم.*

یونگی نخودی خندید و سرشو تکون داد‌.آروم پیشونیه جیسو رو بوسید قبل از اینکه دستشو تکون بده و خداحافظی کنه.سرگردون به سمت آشپزخونه رفت درحالیکه چشمهاشو میمالید.هوسوک سعی کرد اشتیاق اجتماعیشو فشار بده و با کسی که قبلا فقط یک بار دیده بود صحبت کنه‌.

The tutorWhere stories live. Discover now