"22"

806 134 118
                                    

Smut-

زین شونه های لیام رو گرفت، آروم روی تخت هلش داد به چشم هاش که حالا تیره تر شده بودن خیره شد
لاله گوش لیام رو مکید
لیام ناله ی آرومی کرد، زین پایین رفت و زبونش رو روی ترقوه و گردن لیام چرخوند.

"چجوری انقد خوشمزه ای؟"

از پایین به لیام نگاه کرد و چندبار تند پلک زد، برق چشم هاش حتی تو اتاق نیمه تاریک مشخص بود.

نفس های عمیق و بلند لیام تو اتاق شنیده میشد و زین از اینکه انقدر ساده روی لیام تاثیر میزاره خوشحال بود.

کمرش رو بیشتر تکون داد و پایین تنه شونو بیشتر بهم میکوبید.
پایین تر رفت ولی چشماشو از چشمای لیام برنداشت
آروم باکسر لیام رو پایین کشید، دیک لیام به صورتش خورد و اونو بین لبای نیمه بازش نگه داشت

"فا...ک"

لیام به نفس نفس افتاده بود و چشمای زین داشت دیوونه ترش میکرد

سرش رو پایین برد و آروم شروع به مکیدن دیکش کرد
ناله های لیام داشت بیشتر میشد، حجم بزرگ شدش رو توی دهن زین حس میکرد

زین آروم و با ریتم به لیام بلوجاب میداد و داشت اون مرد رو به مرزش میرسوند با یکی از دست هاش قسمتی از دیک لیام رو کاور کرد و دوباره سرش رو پایین تر برد.

لیام زین رو بالا کشید و تند روی لب هاش بوسه های شلخته میزاشت، جاشونو عوض کرد و زین برای اینکه ثابت بمونه محکم به کمر لیام چنگ زد.

لیام خودش رو بالا نگه داشت تا وزنی روی زین نباشه و تسلط بهتری روش داشت باشه

دست هاش رو آروم روی سینه ی لخت زین کشید و تتو هاش رو خیس بوسید، دردناک روشون مارک میزاشت و زین برای چندثانیه دهنش رو برای گرفتن هوا باز کرد و باعث شد آه بلندی از لب هاش خارج شه.

دست هاش رو بین پای زین برد و انگشت هاش رو آروم روی سوراخش که حالا متورم تر از قبل شده بود کشید زین هیس آرومی کشید و خودشو بیشتر به انگشتای لیام فشار داد

"پسر من، آروم باش"

لیام با لحن مطمئن کننده ای گفت و کمی از روی زین بلند شد، قبل از اینکه بتونه زبونش رو از وی لاین تا بین پاهای های زین بکشه، زین کمرش رو از تخت فاصله داد و ناخودآگاه پاهاش رو به هم نزدیک کرد اما دست های لیام درست بین پاهاش بودن.

"برای کبودیای که قراره صبح روی بدنت ببینم هیجان زدم"

"کارتو بکن"

لیام به آشفتگی زین خندید و زانوهاش رو دوطرفش گذاشت، برای برداشتن لوب که روی میز کنار تخت بود خم شد، لوب رو روی انگشتاش ریخت.

زین خودش رو بالا تر کشید و به تخت چنگ زد وقتی یکی از انگشتای لیام واردش شد.

لب هاش از هم باز موند و نفس های صدا دار میکشید
لیام همزمان که انگشت دوم رو اضافه میکرد لب های زین رو به دندون کشید و با کشیدن لب های پایینش به بوسه پایان داد

انگشت هاش رو بیشتر تکون داد، وقتی فهمید زین حالا راحت تر اونارو قبول میکنه.

زین سرش رو به عقب خم کرده بود و ناله های ریزش از سر گرفته شده بود، ملحفه هایی که بین دستاش گیر کرده بودن رو به طرفین میکشید.

لیام جلو تر رفت و لبهاش رو کنار سوراخ زین، روی پوست نازکش گذاشت و اون قسمت رو محکم مکید
حس میکرد این قشنگ ترین صدایی که میتونه از زین بشنوه، وقتی بی طاقت شده و مدام ناله میکنه.

صبر لیام تموم شد و انگشتاش رو بیرون کشید دیک برجسته و تحریک شدش رو که حالا متورم تر از قبل شده بود روی سوراخ زین تنظیم کرد

"فاک...لی"

زین نفسش رو حبس کرد و به کمر لیام چنگ زد وقتی دیک لیام ذره به ذره داخلش میرفت، ضربه هاش کم کم سرعت میگرفت و زین حس میکرد هوا براش کافی نیست.

"عزیزدلم، منو ببین"

چونه ی زین رو گرفت و اونو سمت خودش برگردوند، بوسه شلخته ای بهش داد و سرعتش رو کم کرئ

"لیام...من..خیلی نزدیکم"

زین گفت و هق هق کرد، صورتش گر گرفته بود
لیام سرشو تو گردن زین برد و بوسه های آروم و شلخته روی گردنش میزاشت
زین با هر ضربه لیام صداش بالا تر میرفت و به عقب پرت میشد

"شیرین من...آروم باش"

زین نفسی برای حرف زدن داشت و حس میکرد گرمای غیرقابل تحمل اونجا بیشتر به لبه میرسونتش
لیام کمرشو ثابت نگه داشت و به زین نگاه کرد که حالا مژه هاش کمی خیس بود

"تو...زیادی...این دیوونه کنندست"

لیام بین ضربه هاش گفت و زاویشو عوض کرد و ضربه هاشو عمیق تر کرد
دستش رو روی دیک قرمز شده ی زین گذاشت و تند حرکتش داد تا جایی که سر زین به عقب پرت شد و لذت رو توی تمام سلول های بدنش حس کرد، کامش بین سینه هاشون ریخت و پایین رفت.

لیام میدونست زین حالا حساس شده پس دیکش رو بیرون کشید و خودش رو لمس کرد ناله های ریز زین برای اومدن اون مرد کافی بود.
با خستگی خودش رو روی زین انداخت و محکم بغلش کرد.

"این زیادی خوب بود"

زمزمه وار گرفت و گونه های قرمز زین رو بوسید
خودش رو بالا کشید که تصویر بهتری از زین داشته باشه رفته رفته لبخند عمیقی روی صورتش نقش بست وقتی دید زین به همین زودی خوابش برده.

                                   **

از اسمات نوشتن متنفرم...
الان خودمو میکوبم به دیوار...
*قایم میشود*

من اینجام که نظرتونو بدونم<:☕

عشق و شکلات❤🍫

chocolate angel [Z.M]Where stories live. Discover now