ل:تو اینجا چکار میکنی؟
_دستور آقاست.
ل:خدمتکارم کجاست؟
حرفی نزد و نگاهشو به رو به روش داد.
ل:تا هر وقت دلت میخواد اون دهن لعنتیتو بسته نگه دار.
با حرص گفتم و به طرف پله ها رفتم ولی فقط چند قدم برداشته بودم که از پشت کشیده شدم و برگشتم.
ل:ولم کن.
داد زدم ولی اون مرد دستامو که بالا آورده بودم رو گرفت و چرخید و به طرف اتاقم هولم داد.
ل:نمیشنوی؟گفتم ولم کن.
_دستور آقاست.
داد زدم و سعی کردم عقب عقب برم ولی اون مرد واقعا قوی تر از من بود و دستامو گرفته بود و دست دیگش به کمرم فشار میاورد و بالاخره به طرف اتاقم هولم داد و در رو بست و صدای قفل کردن لعنتیش هم شنیدم.
ل:لعنت به تو و اون آقای لعنتی.
داد زدم و به صندلی جلوی پام لگد زدم و دستامو مشت کردم.همیشه موقع عصبانیت هرچیزی که بتونم رو خراب میکنم.اینطوری انگار خالی میشم ولی واقعا الان توان مشت و لگد زدن به وسایل اتاق رو ندارم.
ل:لعنت به تو و همه ی قوانینت بیاد.
آروم گفتم و خودمو روی همون صندلی انداختم.
ل:لعنت به این توانایی مسخره ی بارداری.
اگر نمیتونستم باردار بشم چی میشد؟شرایطم بهتر از این میشد؟دیگه مجبور نبودم با کسی ازدواج کنم؟
لبامو به هم فشار دادم و از جام بلند شدم.فکر کردن بهش چیو عوض میکنه؟هیچی.فقط میتونم با تصور اینکه تو این خانواده نبودم و این یه موهبت میشد خودمو سرگرم کنم.سرگرم تا فکر نکنم برایان به خاطر بی مسئولیتی من الان تو چه وضعیتیه.
...........
writer pov
ج:لویی؟لویی؟با تکون هایی که میخورد و شنیدن صدای جوانا چشماشو باز کرد.نگاهی به اطرافش کرد و یادش اومد از بس از یه سمت به سمت دیگه ی اتاق رفته بود خسته شده بود و دراز کشیده بود و بالاخره خوابش برده بود.
ج:لویی؟
صدای دوباره ی جوانا رو شنید.
ل:بله
ج:برو صورتتو بشور.وکیل استایلز برای امضای قرار داد اومده.
ل:قرار دادی قرار نیست امضا بشه.
تمام مدتی که داشت توی اتاق راه میرفت و بعد بالاخره از خستگی پاهاش خوابش برد،در حال فکر کردن به آیندش بود،آیندش بعد این ازدواج.و جواب؟اصلا راضی کننده نبود.آینده ای نبود که لویی بخواد.
ج:منظورت چیه لویی؟
جوانا با اخم ازش پرسید.لویی توی جاش نشست و آهی کشید.
YOU ARE READING
My husband,My sir[L.S]
Fanfictionل:میتونی منو از تک تک کسایی که دوسشون دارم دور کنی،میتونی بدنمو پر کبودی و روحمو پر زخم کنی،میتونی اینکارو هرروز هفته و هر ساعت انجام بدی،حتی پوستمو باز کنی و قلبمو از تو سینم دربیاری،ولی هیچ وقت صاحبش نمیشی Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان...
9.Don't decide for my life
Start from the beginning