نایل : و ...تو قبول کردی

به سمت نایل برگشت و با لحنی عصبی و کلافه از سوال های پی در پی گفت

لیام: توقع داشتی چیکار کنم؟ بزارم اعدامش کنن ؟ بگذرم ازش به راحتی ؟ تو جای من بودی چیکار میکردی ؟ راهیی بود غیر این
نایل : پس خودت چی ؟ این چیزی بود که میخواستی

لیام دوباره به سمت پنجره برگشت و به ارومی پرده رو کنار زد و نگاهشو به تاریکی اون بیرون دوخت

لیام: وقتی تو موقعیتی که من هستم قرار بگیری ...وقتی کسی که خیلی دوستش داری تو خطر باشه ....دیگه هیچ چیزی برات مهم نیست فقط ترس از دست دادنه اونه که مهمه ...توی تنهاییات فکر میکنی که فرض کن اون نباشه ...بعد میبینی حتی فرضشم عذابت میده یهو زندگی و دنیا برات بی معنی میشه ...انگار یکی جلو نفستو بگیره هوا سنگین میشه ....

وقتی پای اون وسط میاد ...نمیدونم چرا و چطوری اما ...من دیگه به خودم فکر نمیکنم ...چون از نبود اون بیشتر مرگ خودم میترسم ....

تو میمیریو همچی تموم میشه ...اما با درد زنده بودن بی اون چیکار میشه کرد ...اون کشنده تره

حالا نایل خیلی راحت تر درک میکرد ...

و با خودش فکر میکرد فرض کن شرل نباشه

خدای من این بیشتر از هر چیزی عذاب اور تر بود .

نایل : فردا باید چطوری انجامش بدی ؟

لیام سیگارشو خاموش کرد و به سمت مبل روبه روی نایل رفت

لیام : اون فکر همه جاشو کرده بود...اول اینکه اون نمیتونه شکایتشو پس بگیره چون...

نایل : چون یه جورایی زیر حرف خودش زده و این براش خوب نیست ...چون میتونه با اثرار برای برقراری حکمش دشمنای احتمالیشو بترسونه و شاید به خیلیاشون تحمت بزنه یا از دور خارجشون کنه

لیام سری تکون داد و ادامه داد

لیام : اینطوری وقتی زین توی زندان باشه و بعد فراریش بدم اینم میندازه تقصیر دشمناش و چند روزی الکی دنبالش میگردنو بازم این به نفعشه ...و اون جای زینم نباید بفهمه

اخر جملشو به ارومی گفت و بعد به نایل نگاه کرد

لیام : نایل تو جایی رو سراغ نداری ؟ دور از شهر و اینا یه جای امن

نایل لباشو تر کرد و گفت

نایل راستش نه اما در کل لیام ....اگه قرار باشه دنبال زین بگردن احتمالا منم یکی از اونام و ....نمیخوام وقتی مافوقم چیزی در باره ی جای احتمالی زین میپرسه من بدونم و بهش دروغ بگم

Je hebt het einde van de gepubliceerde delen bereikt.

⏰ Laatst bijgewerkt: May 29, 2021 ⏰

Voeg dit verhaal toe aan je bibliotheek om op de hoogte gebracht te worden van nieuwe delen!

Unfelling |ziam|Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu