▪1▪

4K 375 207
                                    

Zayn POV

من هیچوقت پدر و مادرم و نشناختم .
از وقتی یادم میاد توی پرسکات زندگی میکردم .
جایی که بچه ها رو تبدیل به یه ماشین کشتار میکردن.

وقتی اولین قتلمو انجام دادم فقط ۱۳سالم بود .

رهبر پرسکات یا همون کالووس میگه :بودن توی پرسکات مثله بودن توی یه جزیرست،همه ما اینجا تنهاییم ،کاری که باید یاد بگیریم و بکنیم اینه

بدون ..دلبستگی ...عشق...احساس..‌.یه سنگدل واقعی ....

تمرین های سخت و دشمنی هایی که کالووس رقم میزد

توی پرسکات هیچ کس هیچ دوستی نداشت

''ما تمرین نمیکردیم تا جونمونو نجات بدیم ما تمرین میکردیم تا یکی دیگه رو از پا در بیاریم''

و خب

البته که من همیشه بهترین بودم ...

مدت زیادی طول نکشید تا خودمو شناختم ،عجیب بود که دلم برای هیچکس نمیسوخت؟

به کشور های مختلف سفر میکردیم و آدم ها و فرهنگ های مختلفی رو میدیدم ولی من هیچ درکی از رفتارشون نداشتم ،من فقط پرسکات و قوانین اونجا رو میشناختم

خیلی زود تبدیل شدم به مامور درژه یک پرسکات
ولی یه چیزی که اذیتم میکرد این بود

من نمیخواستم تا اخر عمر زیر دست کالووس باشم

از چیزای تکراری بدم میومد ،تمرین های طاقت فرسا و‌ کشتن آدم هایی که حتی دلیل کشته شدنشون هم نمیدونستم

بیخیال من آزادی میخواستم .

کلاووس:زین حواست هست ؟

سریع سرمو بلند کردم و کالووس و دیدم که با اخم نگام میکنه

زین:آره

پوفی کرد و ادامه داد

کلاووس:به زودی انتخابات وزیر کشور شروع میشه ، ما اینجا یه پرونده داریم که خبرش دیروز بهم رسید ،هیچ شباهتی به ماموریت های قبلیتون نداره

روی لمسگر لب تاپ زد و نمایشگر عکس یه پسر جوون با موها و چشم های قهوه ای لب های گوشتی و نشون میداد

ابرویی بالا انداختم و متعجب به کالووس خیره شدم

کالووس :با لیام پین آشنا بشید ،پسر وزیر فعلی کشور ،رئیس بزرگترین شرکت تبلیغاتی آمریکا ،۲۵ساله ،باهوش ،ریز بین ،هیچ اخبار بدی تا حالا ازش منتشر نشده خیلیا میگن بعد جیوف پین ،لیام پین قراره جانشینش بشه .

Unfelling |ziam|Where stories live. Discover now