part48

9.8K 682 145
                                    

💢پارت چهل و هشت)پارت اخر(
بعد چند ثانیه هری داشت راحت تر تکون میخورد و دردم داشت کم کم ازبین میرفت..
حس کردم که تاته خودشو توم فرو کرد و هردو باهم ناله زدیم..
دستشو محم تر گرفته بودم و هری داشت تند تر تکون میخورد..
درد داشت جاشو به یه لذت عمیقی میداد که داشت از زیر شکمم تو کل بدنم ریشه میکرد..

دهنم از هم باز موند و یه نفس عمیق کشیدم..
هری دوباره صورتش موند رو گردنم و نفساش که داشت تند تر میشد رو کاملا حس میکردم..
داشتیم باهم دیگه تکون میخوردیم و صدای ناله هام داشتن بلند تر میشدن..
هری سرشو اورد بالاتر و لباشو گذاشت رو لبم و همین که لبمو گاز گرفت تو دهنش ناله زدم ..
کاملا سفت شده بودمو داشتم زیاد شدن فشارو حس میکردم..
نفسای هری تو دهنم بریده بریده شده بود و تا جایی که میتونست خودشو میکوبی بهم ..
صدای تخت داشت درمیومد ..

بعد چند ثانیه که نفس نکشیده بودم کل هوای ریمو با ناله بلندی که تو دهن هری زدم دادم بیرون..
لبامو ول کرد...
احساس میکردم داشت میلرزید..
دستشو از رو بازوم برداشت و برد پایین و دور دیکم حلقه کرد و شروع کرد به بالا پایین کردن..
به اندازه کافی فشار رو داشتم زیر شکمم تحمل میکردم که فشار دادن هری باعث شد داد بزنم و ناخنمو فرو کنم تو تنش..

منم شروع کردم به لرزیدنو هری با نسای بلندی که کشید اومد و گرماشو تو خودم حس کردم..
همونطور که داشت خالی میشد دستشو تند تر بالا پایین میکرد که منم گرمای کاممو که داشت رو شکمم میریخت حس کردم..
-آه..شت..شت..هری
زیر لب زمزمه کردمو تو یه لحظه بی حس شدم..
کل وزن هری روم بود و و داشت تند تند نفس میزد..
یکم تکون خورد و خودشو دراورد و افتاد کنارم..
حالا میتونستم راحت تر نفس بکشم..
صدای نفس زدنامون تنها صدایی بود که میشنیدم..
چند بار آب دهنمو قورت دادم تا اینکه نفسم کشیدنم اروم تر شد و دیگه صدای زدن قلبمو نشنیدم..
دست هری دورم حلقه شد و لبتش روی شقیقم موندن..
-این بهترین سکس بود که تو کل زندگیه کوفتیم تجربه کردم..
لباش چسبیده بود به گوشم و داشت زمزمه میکرد..
-تو کجا بودی لو؟
با لحن خنده داری پرسید و منم خندیدم..چشمامو هنوز نمیتونستم باز کنم...یعنی دوست نداشتم این حس خلصه ازبین بره..
دیگه حرفی نزد..
دستش داشت رو سینم حرکت میکرد و کاملا اروم شده بودم..
بعد چند دقیقه پشمامو باز کردم..
سقف آبی بود.
-هری؟
-هوم؟
سرمو برگردوندم سمتش..
-کل این اتاق آبیه..
خندید و دستشو کرد تو موهام..
-آره..چون آبی رنگ مورد علاقه من و این اتاقم اتاقیه که همیشه من انتخابش میکنم..
لبخند زدم..نگاهم کرد..
اونم داشت کاری میکرد که رنگ موردعلاقم تبدیل به سبز بشه..
-میدونی اولین باری که دیدمت چی توجهمو جلب کرد؟
سمو تکون دادم..
برگشت و به پشتش خوابید..
بعد اینکه با ورنون از پیشم رفتین اولین چیزی که تو ذهنم جرقه زد این بود..
-OH he was blue..
لبخند زدم و چرخیدم سمتش..
-چشمات همون رنگ آبیه مورد علاقم بودن و تو همون لحظه که بهشون فکر کردم یه چیزی رو حس کردم که دوستش داشتم و بعد همینطور ادامه پیدا کرد..تااینکه اون شب از نزدیک چشماتو دیدم..
-کدوم شب ؟؟
سرشو برگردوند سمتو خندید..
-همون شبی که بوسیدمت..
چشمام گشاد شد و دهنمو باز موند..
از دیدن قیافم زد زیر خنده..
-وات؟؟تاملینسون تو فکر کردی که من واقعا یادم رفته؟
فکمو جمع کردمو زل زدم بهش..تاالان که اینطور فکر میکردم..
-تو گفتی که..

-مجبور بودم لا..ممکن بود ازم فاصله بگیری و منم نمیخواستم فعلا ازت دور شم تا سر از اون چیزی ک حس کرده بودم در بیارم..
زدم تو بازوش..
-پس یادت بوده..منو بگو مطمئن شده بودم فکر کردی  خواب دیدی..
خندید..
-اولین باری که دلم خواسته بود یه پسرو ببوسم..چطور میتونستم خواب دیده باشمش هوم؟
خندیدمو سرشو اورد جلوتر و لبامو گذاشتم رولبش..
فکرم رفت پیش اونروزی که برای اولین بار دیدمش..
حتی تو خوابم نمیدیدم که بتونم باهاش رودر رو  و صمیمی حرف بزنم..
اما الان..تو تختش و تو اتاق مورد علاقشم ..
واون داره جوری میبوستم که فکر نمیکنم هرگز ازش خسته بشم..
من باید از زین تشکر کنم..بابت این کار شیرینی که برام پیدا کرده بود..

خب گایز..این آپم تموم شد..امیدوارم ازاین داستان خوشتون اومده باشه☺😻
داستان بعدی  طولانیه..تقریبا یه فن فیکه..😊
منتظر باشین😸🙅

He Was BlueWhere stories live. Discover now