part46

5.7K 457 40
                                    

💢پارت چهل و شش
تا بالای شکمشو بوسیده بودم که دستش دور بازوم حلقه شد و کشیدتم بالا و لباشو گذاشت رو لبم..
پاهامو از رو شکمش برداشت و گذاشت رو تخت و خودش چرخید و اومد روم..
حس کردن سنگینیش رو بدنم و حس کردن گرمای تنش داشت زیر شکممو قلقلک میداد و داشتم کم کم سفت میشدم..

داشتم با ولع لباشو میبوسیدم که سرشو یکم از مفاصله داد..
نفسمو ول کردمو سعی کردم چشمامو اروم باز کنم..اما نتونستم از نصف بیشتر بازش کنم..
-متاسفم لو..
هری همونطور که سعی میکرد نفس زدنشو کنترل کنه اروم زمزمه کرد..
میدونستم که اون فقط حسادتش گل کرده بوده و حتی دست خودش نیست..
اروم لبخند زدم و موهاشو گذاشتم پشت گوشش..
-مشکلی نیست هری..من درک میکنم..
یه لبخند نشست کنار لبش ..

-میخوام برات جبرانش کنم بیبی..
بهم چشمک زد و قبل اینکه حرفی بزنم دوباره لباش لبامو قفل کرد و دستش حرکت کرد سمت باکسرم..
بعد اینکه چند تا بوسه کوتاه از لبم گرفت از روم بلند شد و رفت پایین..
لبه ی شلوارم و گرفت و منم کمرمو دادم بالا و از پاه درش اورد..
دستشو برد سمت کمربندشو بازش کرد..
چشمام موند رو بدنش ..
اون جذابه و من چیزی برای وصف بدن فوق العدش ندارم..

شلوارشو دراورد و زانوشو گذاش رو لبه ی تخت و اومد بالا..
داشت میومد سمتم و منم پاهامو باز کردم که راحت تر بیاد بالا ..
اما اون رو زانوش نشست و پاهامو چسبوند به هم..
خم شد ولبشو گذاش بالای رانم..
نفسم موند تو سینم...
موهاش که داشتن قلقلکم میدادن و لباش که داشتن میومدن پایینتر..
این عالی بود و من تا این لحظه همچین حسیو تجربه نکرده بودم..
یه دستش رو همراه صورتش حرکت میداد و دست دیگش اومد بالا و بین پاهام موند و ازهم بازشون کرد..
همونطور که سرش به باکسرم نزدیک تر میشد بیشتر زبونشو حس میکردم ..
دونه های عرق داشتن رو پیشونیم مینشستن ..
دستش رفت زیر کش باکسرم و کشیدش پایین و از پاهام درش اورد..
من هنوز چشمام بسته بود و تموم حواسمو به لباش و حرکت دستاش بودن که هر لحطه داشتن حساس تر میشدن..
هری پاهامو باز کرده بود و دستاش رو پاهام بود و سرش داشت حرکت میکرد سمتم..
موهاش..
اون لعنتیا واقعا حس خوبی بهم میدادن..
دستشو کشید کنار دیکم ..
مشتمو فشار دادم و کمرمو یکم گرفتم بالاتر..
منتظر بودم که مثل دفعه قبل هر لحظه لباش دورم حلقه شه..
نفسام داشتن تند تر میشد و هنوز نمیتونستم لباشو حس کنم..اون فط داشت دستشو کنار رانم حرکت میداد..
پاهامو بیشتر باز کرد..
میخواستم چشمامو باز کنم که دهنم باز موند و یه نفس از هوا رو کشیدم تو دهنم..
لبای هری رو درست روی سوراخم حس مردم و کل تنم بی حس شد..
همین که زبونش بهم خورد از جا پریدم و خودمو کشیدم بالاتر ..
صداشو شنیدم ...
-ششش بیبی..اروم باش..

نفسمو دادم بیرون و همونطور بادهن باز سرمو به تخت فشار دادم..
شروع کرد به کشیدن زبونش روش و با هربار حس کردن زبونش حرکت میکردم ..
عضله های پام منقبض شده بودنو سروصدایی که داشتم از بوسش میشنیدم داشت کاملا سفتم میکرد..
اون حرکتشو تند کرده بود وبعد از زبونش شروع کرد به مکیدنم..
بالا تنم داشت پیچ میخورد و هری با دستش کمرمو نگه داشته بود..
اون زبون لعنتیش داشت به فاکم میداد و داشت سعی میکرد که بفرستتش داخل..
داشتم نفسمو کم کم ازاد میکردم که با حس کردن انگشتش که داخل شد نیمه کاره موندم و یه نفس عمیق کشیدم..
کمرم از تخت فاصله گرفت..
هری دستشو بیشتر روی کمرم فشار داد و حس کردم که انگشتش کاملا داخل شد..
زبونش کنار انگشتش داشت حرکت میکرد و ناله هام بدون اختیارم یکی یکی از گلوم میومدن بیرون ..

He Was BlueWhere stories live. Discover now