part40

5.1K 454 55
                                    

💢پارت چهل
پایینه پیرهنشو دادم بالا و دستمو کشیدم رو شکمش,همونطور دستمو زیر پیراهنشظ حرکت میدادم که ناله زد و سرمو بیشتر کشید سمته خودشو زبونشو زد به زبونم..
چشمامو یکم باز کردم..

ابروهاش به هم گره خورده بودنو رگ شقیقشو میتونستم ببینم..
بعد اینکه زبونشو برگردوند تو دهنش سرمو ازش فاصله داد م و چندتا نفس کشیدم ..
نفس هردومون بند اومده بود..
-هری..اگه کس..کسی بیاد چی..
کتمو از تنم دراورد و انداخت رو کت خودش..
-به خدمتکار گفتم که نذاره کس بیاد بالا..زبونشو کشید رو لبش و همون طور که مرموز داشت بهم لبخند میزد دستشو اورد سمت دکمه های پیراهنم..
-نگوک دوست نداری که حس دیشبتو دوباره تجربه کنی..هوم؟؟
قلبم از شنیدن حرفش شروع کرد به تند تر زدن و لبمو گاز گرفتم..

حاضر بودم هرکاری بکنم تا فقط یبار دیگه لباشو دورم حس کنم..
اب دهنمو قورت دادمو به لباش نگاه کردم..
همونطور که دکمه هامو باز میکرد چسبید بهم و سرشو برد سمت گلوم و سرمو دادم عقب..
- همونطور که داشتی دور خورت پیچ میخوردی و میلرزیدی ..
لباشو رو نقطه حساس گردنم گذاشت و موهای بدنم سیخ شد..
-میدونم که میخوایش لو..
قلبم داشت با تموم وجود میکوبید و حرفاش داشتن حالمو بدتر میکردن..

دکمه هامو که باز کرد دستشو کشید رو شکمم و با لنس گرمای دستش به ارنج تکیه دادم و خم شدم عقب..
زبونشو حس کردم که داشت بالای شکمم حرکت میکرد و یه نفس عمیق کشیدم..
یه دستمو اوردم بالا و کشیدم تو موهاش..
همونطور داشت میبوسید و میومد بالاتر..
لباش دوباره به گردنم رسیدنو زبونش داشت  رو ترقوه هام حرکت میکرد که  یه نفس عمیق دیگه کشیدم..
هنوز کاملا ریه هامو از هوا پر نکرده بودم که صدای باز شدن در باعث شد متوقفش کنم و چشمام به سرعت باز شد..
لبای هری متو قف شد و سرش از گردنم فاصله گرفت..
نگاهش کردم که از روم بلند شد و سرش چرخید سمت در..

آب دهنمو قورت دادم و منتظر یه ری اکشن از صورت هری بودم..
چند بار پلک زد و بدون هیچ حسی زمزمه کرد..
-کندال؟
با شنیدن اسمی که از دهنش دراومد سرم به سرعت برگشت سمت در که یه لحظه گردنم تیر کشید..
در عرض ثانیه تموم اون حسادتاش که به من داشت اومد جلو چشمم..
اونموقع من حتی هریو لمسم نکرده بودم..ولی الان..
صورتش انقدر قرمز شده بود که میتونستم همرنگ شدنشو با کاپشن قرمز رنگ تو تنش ببینم..
پاهای هری هنوز لای پاهام بود..
سریع نگاهمو ازش گرفتمو همونطور که پیراهن هریو مشت کردم از رو میز پریدم پایین و کنارش وایستاد..
سعی کردم پیراهنمو ببندم که تنم معلوم نباشه...ولی خب..اون همه چیزو دید..
هری همونطور سرجاش وایستاده بود و فقط نگاهش میکرد..
دوباره نگاهمو دادم بهش..
دستشو از رو در برداشت و همونطور که چونش داشت میلرزید و حرص داشت از چشماش داد میزد چند قدم برداشت سمتمون..
صدای  پانه کفشش داشت تو اتاق میپیچید..
من ازش نمیترسیدم..یعنی اون چیزی نبود...مخصوصا الان که هریم باهاش کاری نداشت..
به هری نگاه نمیکرد و درست داشت میومد سمت من..
همونطور وایستادم و نگاهش کردم.. درست تو یه قدمیم وایستاد و نگاهش افتاد به گردنم..
مطمئنم لاو بایتای دیشب رو دید میزد..
نگاهش بیشتر عصبانی شد و برگشت رو چشمام..
-چطور..جرات..میکنی..
کلماتش با حرص از بین دندوناش اومدن بیرون ..
دوست نداشتم باهام اینطوری حرف بزنه..
چونش بیشتر لرزید و صدای دادش باعث شد چشمامو ببندم..
-چطور جرااات میکنی
چشمامو با عصبانیت باز شد و دهنمو باز کردم که بلند تر داد زد..
-تو فقط یه بادیگاری...یه بادیگاره هیچی نداره بدبخت..تو حتی لیاقت اینو نداری که اون بهت دست بزنه..
از شنیدن این حرفا کل بدنم گر گرفت و دستامو مشت کردم..اون داشت زیاده روی میکرد..
سعی کردم عصبانیتمو کنترل کنم واز بین دندونام گفتم..
-مراقب باش داری چی میگی..
چند ثانیه نگاهم کرد و یه خنده عصبی کرد و سرشو داد عقب..
به هری نگاه کردم..
صورتش قرمز شده بود و داشت دندوناشو روهم فشار میداد..
خندش که تموم شد تو چشمام نگاه کرد و همونطور که حرصشو سرم خالی میکرد گفت
-تو یه هرزه ی کثیف..
هنوز حرفش تموم نشده بود که صورتش کاملا برگشت و منم از صدایی که شنیدم از جا پریدم..
چشمامو که باز کرد پیراهن سفید هری جلوی صورتم بود..

از پشتش اومدم کنار که ببینم چه اتفاقی افتاد..
کندال صورتشو گرفت و همونطور که اشک داشت تو چشمش جمع میشد به هری نگاه کرد..
به هری نگاه کردم..

He Was BlueWhere stories live. Discover now