part32

4.9K 512 13
                                    

💢پارت سی و دو
از تصورش یخ زدم و قلبم دوباره شروع به کار کرد..
جالب بود که یه زن و مرد باهم دیده نمیشدن..یاهردو دختر و یا هردو پسر بودن..
-یالا..الان آهنگ تموم میشه..
به هری نگاه کردم..میتونستم تو نگاهش ببینم که دلش میخواد نوآه رو خفه کنه..اما خب اگه معطل میکردیم ممکن بود شک کنن..
اروم زمزمه کردم
-هری..بهتره بریم

بهم نگاه کرد و سرشو تکون داد..
همونطور که دستش دور کمرم بود چند قدم رفتیم جلوتر..
نواه و دوست پسرش تو بغل هم بودن و داشتن همو میبوسیدن..
یه نفس عمیق کشیدم و اروم چرخیدم سمتش..
داشت بهم نگاه میکرد و لبمو گاز گرفته بود..
دست دیگشم رو کمرم گذاشت و نزدیک ترم کرد..
منم دستامو بردم بالا دور گردنش حلقه کردم و یه نفس عمیق کشیدم که هری متوجه لرزشش شد..
حتی مطمئن نبودم که بیدارم یا نه..اصلا نمیدونم زنده هستم یا مردم و اینا همش خوابه..

منو هری..رقص ..کی فکرشو میکرد..
بجای اینکه نگاهش کنم چشمام داشتن سینشو سوراخ میکردن..
-لو..
چشمامو یه لحظه بستم..باید این صداشو تو ذهنم ضبط میکردم که هرگز یادم نره..
اروم چشمامو از سینش گرفتم و دادم به چشماش..
-تو از فردا میتونی بیای سرکارت..

منتظر بودم که این حرفو ازش بشنوم..
خیالم راحت شد و بهش لبخند زدم..اونم لبخند زد ..
-ممنون..
زیرلب گفتمو تو چشماش زل زدم..
نباید هرگز این رنگ رو فراموش میکردم..دیگه قرار نیست که انقدر نزدیکش باشی لویی..باید این صحنه هارو تو ذهنت ثبت کنی..
نمیدونم چند ثانیه..یا دقیقه بود که داشتیم به هم نگاه میکریدم..
دستاشو حی کردم که پشتم حرکت کردنو کاملا بهش چسبیدم..
-باید یه چیزیو بهت بگم..
هری همونطور که به چشمام خیره شده بود زیر لب زمزمه کرد..
نگاهش داشت رنگ نگرانی به خودش میگرفت..زیردلم خالی شد..
یعنی چی میخواد بگه..

سرمو تکون دادم که بهش بفهمونم آماده شنیدن حرفشم..
دهنشو باز کرد که یه نفر زد پشتش و هری نگاهشو ازم گرفت..
یه مرد از همون شریکای شرکت بود..
-آقای استایلز..رانندتون گفتن که بنا به گفتتون جلوی در منتظرن ..ساعت 11 هستش..
دندونامو روهم فشار دادم..لعنتی الان وقتش نبود..
هری ازش تشکر کرد و با یه نیم نگاه دستشو از کمرم برداشت و عوضش دستمو گرفتو گفت
-باید بریم..
سرمو تکون دادم..
چند دقیقه بعد داشتیم از همون راهی که داخل ساختمون اومده بودیم برمیگشتیم سمت ماشین..
تموم فکرم درگیربود و حتی یادم نمیومد با کسی خداحافظی کردم یا نه..
اون چی میخواست بهم بگه..

He Was BlueWhere stories live. Discover now