قسمت بیست و چهارم / ناپدید

589 81 22
                                    

داستان از نگاه کتی

"لعنتی! من هیچی از ریاضی نمیفهمم."

امیلی با ناراحتی اومد کنارم و وسایلش رو گذاشت تو کمدش. بهش نگاه کردم و پیش خودم خندیدم.

"از کی تا حالا تو یه چیزی رو نمیفهمی یا حتی تلاش میکنی که بفهمی؟"

بهم خیره نگاه کرد. ادامه داد

"اصلا از کی تا حالا تو به مدرسه اهمیت میدی؟"

بعد برای یه ثانیه فکر کرد و با خنده سرشو تکون داد. منم بهش خندیدم هرچند الان توی مود نیستم.

"هی اِم، ممم.. هری رو امروز ندیدی؟"

من امروز اصلا ندیدمش. اون اصلا تو کلاسا یا هر جا حضور نداشت. از چند نفرم پرسیدم ولی اونام ندیده بودنش. میخواستم از دوستاشم بپرسم ولی نمیدونم کجان.

"نه. هری امروز حاضر نبود." خدایا، کجاست یعنی؟ "کتی، تو و اون.. میدونی.. بهم زدین؟"

سرمو به نشونه ی منفی تکون دادم. یعنی تا الان واقعا راجبش فکر نکرده بودم. رابطه مون.. تموم شده؟

"خب. من الان میخوام بدونم اون کدوم جهنمیه و بعدش میتونیم با هم حرف بزنیم."

امیلی اطرافو نگاه کرد. بعد در کمدش رو قفل کرد و شروع کرد به راه رفتن به طرف یکی. منم در کمدم رو بستم و رفتم دنبالش. متوجه شدم که داشت میرفت طرف نایل و دو تاپسرم پشتش بودن. فکر کنم زین و لیام باشن؟ پسرایی که هری شبو با اونا گذروند؟

"هی نایل"

من گفتم و امیلی پشتم بود. اونا نگران بنظر میرسن؟ منظورم اینه ناراحتن، آره شاید چون هری امروز حاضر نبوده اونا نگرانن؟

"ه-هی کتی."

نایل عصبی و دست پاچه بود.

"هری رو امروز ندیدی؟"

همون سوالی که از امیلی پرسیده بودمو پوسیدم و نایل سرشو تکون داد. اخم کردم."میدونی کجاست؟"

"ن-نه."

چرا انقدر عصبیه؟ دقیقا هر سه تاشون؟ به امیلی نگاه کردم که اونم متوجه این شده بود.

"نایل، چرا انقد دست پاچه ای؟ واقعا میدونی هری کجاست؟"

"نمیدونم. کتی ما واقعا نمیدونیم."

حرفشو باور کردم. منظورم اینه که نایل هیچوقت به من دروغ نمیگه. شاید اون به این خاطر عصبیه که فکر میکنه من راجب.. اینکه هری امی رو بوسیده چیزی نمیدونم. در واقع این بهم آسیب میزنه که اسم اون هرزه رو بیارم. ولی دوباره، منم در مقابل همون کارو با بوسیدن مارسل کردم. سرمو براشون تکون دادم و از اونجا دور شدم. امیلی هم در حالیکه فکر میکرد اومد پشتم.

the challenge [persian translate_by bahar]Where stories live. Discover now