قسمت بیستم / یاد آوری

611 115 40
                                    

آهنگ تبلیغی نویسنده:

Catch me by Demi Lovato

* * * * *

داستان از نگاه کتی

"اگه منو دوست نداری، کتی. پس چرا ما اون شب همدیگه رو بوسیدیم؟"

منو بکش.

"چی؟ مارسل داری راجب چی حرف میزنی؟"

اون یه اخم بزرگ کرد. شت، این نمیتونه درست باشه. اگه باشه من باید یادم بیاد.

"من باید یادم میومد."

من دست پاچه شدم و ایستادم. از خونه درختی اومدم پایین و مارسل پشتم بود.

خدا، نمیتونم فکر کنم. این درست نیست. شاید اون داره دروغ میگه؟ نه، مارسل هیچوقت دروغ نمیگه.

"مارسل.. بهم بگو که این درست نیست. که تو داری دروغ میگی، خواهش میکنم."

چرخیدم تا باهاش روبرو بشم. احساس گناه تمام صورتش و پوشونده بود. احساس میکردم که میخواستم گریه کنم. من هرگز خیانت نمیکنم. اگه این درست باشه، مطمئنا هری رو میشکنه.

"قسم میخورم، دروغ نمیگم."

اون اومد نزدیکتر و حرفش جوری بود که انگار منو زد.

**فلش بک**

"آره کتی. من دوست دارم."

من لبخند زدم و اونم در مقابل لبخند زد. بعد من به صورتش نزدیکتر شدم. نمیدونستم دارم چیکار میکنم یا به چی فکر میکنم من همه ی دنیا رو فراموش کرده بودم. اول به لباش و بعد به چشمای سبزش نگاه کردم.

اون اومد نزدیکتر، و بعد لب هامون همدیگه رو ملاقات کردن. من احساس یه جرقه کردم. من با جفتشون احساس یه جرقه کردم. مارسل و هری. ولی این یکی متفاوته.

میدونم، الان راجب این فکر نمیکنم. و میدونم که اینو میخوام در صورتی که نباید. و همچنین میدونم که بعدا ازش پشیمون میشم. البته اگه یادم بیاد.

و بدترین چیز اینه که، من میخوام این بوسه رو به یاد بیارم.

**

یادم اومد. این خوب نیست. اصلا. مارسل چند تا قدم اومد جلو تا بهم نزدیک بشه. من دستامو توی هوا تکون دادم، و بهش نشون دادم که نیاد جلو. نفهمیدم که دارم لبمو با انگشتام لمس میکنم، لبای نرم اونو روی خودم حس کردم.

خدایا، من کاری رو که اون دختر در گذشته انجام داد کردم.

"کتی این تقصیر تو ن-"

"تقصیر منه! من تنها کسیم که باعث این شدم!"

من داد زدم و احساس کردم اشکام روی گونه م در حرکتن. تمام چیزی که الان میخوام اینه که برم تو اتاقم و انقدر گریه کنم تا خوابم ببره. شروع به دویدن کردم و شنیدم که اسمم صدا زده میشد ولی در حال حاضر اهمیت نمیدم.

the challenge [persian translate_by bahar]Where stories live. Discover now