19

374 98 17
                                    

یک هفته بعد


در میدان شهر جارچیان سلطنتی به روی سکوی مخصوصی که برایشان ساخته شده بود رفتند

طبل زنان شروع به طبل زدن کردن تا توجه مردن رو به فرمان سلطنتی جلب کنند

مردم شهر، به هوش باشید به گوش باشید
مردم شهر به هوش باشید به گوش باشید
فرمان سلطنتی خوانده میشود
فرمان سلطنتی خوانده میشود

تمامی مردم جمع شدند، با شنیدن حرف جارچی برای حکم سلطنتی زانو زدند و سر خم کردند

جارچی راضی حکم درون دستانش رو باز کرد و با صدایی بلند و رسا شروع به خوندن کرد

در پانزدهمین روز از ماه سوم، به دستور امپراطور هوانگدی تهیونگ ، ساعت 6 عصر در میدان شهر ملکه گناه به دار آویخته خواهد شد
و قبل از اجرای مراسم جرائم وی خوانده خواهد  شد تا همه بدانند و عبرت بگیرند


همهمه سرسام آور مردم بالا گرفت ، جارچیاح بی اهمیت به این همهمه همیشگی توسط سربازان همراهی شدند تا به قصر برگردند و سپس سربازان برای آماده سازی مراسم اعدام به میدان شهر بیان


○ قربان دیگه باید برگردیم به عمارت

کوک: زود نیست ؟ ما تازه اومدیم بیرون

○ اگر امپراطور به عمارت برن و شما رو اونجا نبینند خیلی عصبانی میشن

فرمانده علارقم میلش به حرف محافظش گوش کرد و راه عمارت شهری امپراطور رو در پیش گرفت

از اول هفته به عمارت منتقل شده بود و تمام هفته رو استراحت کرده بود و به خوبی نیروش رو به دست آورده بود

توی این یک هفته اتفاقات زیادی برای کشور، فرمانده و امپراطور افتاده بود
در واقع برای همه

بچه ملکه حرامزاده تشخیص داده شده بود، لی‌وی در ردیف پزشکان سلطنتی قرار گرفته بود
فرمانده از وضعیت جدید بدنی اش خبر دار شده بود

همه این اتفاقات در یک هفته افتاده بود و فرمانده حسابی گیج بود و دوست داشت بیرون از عمارت قدم بزنه و فکر کنه

فکر کنه به وضعیت جدید و پیچیده ای که پیش اومده بود ، دورغ چرا فرمانده عصبانی بود

بخاطر اشتباه علمی یک پزشک طبیعت فرمانده بهم خورده بود ، فرمانده همیشه خودش رو یک مرد کامل می دونست اما الان ؟

آیا باز هم می تونست خودش رو یک مرد بدونه ؟ آیا تولنای بچه دار شدن غرور مردونه اش رو خدشه دار می کرد؟

آیا باز هم مردم به چشم یک مرد بهش نگاه می کردند؟

درسته که در تاریخ ملکه های مرد هم وجود داشتند اما هیچ کدوم از اونها بچه دار نمی‌شدند و برای داشتن جانشین معمولا یک صیغه سلطنتی انتخاب میشد
و بعد از به دنیا آوردن فرزند پسر از قصر بیرون انداخته میشد

LALY & MAJNOON Where stories live. Discover now