6

446 84 18
                                    

امپراطور وارد حجله قرمز رنگش شد، عروس زیباش با لباسی حریر روی تخت منتظر نشسته بود

رسم بود که در شب زفاف لباس عروس توسط داماد در آورده بشه

ته: مقام ملکه رو بهت تبریک می گم

سوریانگ: ممنونم سرورم، امیدوارم خدمتگزار خوبی برای شما باشم

سوریانگ با لبخندی شیرین به امپراطور خیره شد، امپراطور در چشمان ملکه اش به خوبی رنگ ریا و فتنه رو میدید

ته: خوب گوش کن ملکه

ملکه گوش به فرمان شد و سرش رو پایین انداخت، احتمالا امپراطور قرار بود درباره خواسته های جنسی اش با ملکه صحبت کنه

ته: هیج تمایلی بهت ندارم

سوریانگ: سرورم .....

ته: گوش کن، اما ازت جانشین می خوام پس برای این منظور مردی شریف از افراد من امشب به تخت میاد و با تو هم خواب میشه

ملکه خرد شد، نابود شد
احتمال میداد که امپراطور نخواد باهاش بخوابه ولی اینکه با یک مرده دیگه ؟

مگه نه اینکه ملکه شخصی مقدس برای مردان دربار بود ؟ قدیسی که فقط امپراطور حق داشت قداست‌اش رو ازش بگیره

مگه نه اینکه مردان دربار حق نگاه کردن به ملکه رو هم نداشتند ؟

چطور امپراطور این طور منفورانه و منزجرانه از ملکه اش می خواست تا با فرد دیگری هم خوابی کنه ؟
تا ملکه نطفه ای غیر از نطفه امپراطور رو حمل کنه ؟

آیا واقعا ظلم نبود که در شب عروسی داماد همچنین چیزی رو به عروسش بگه

اشک ها های ملکه به روی گونه اش سر خوردند، و ملکه این رو حس می کرد که قطرات اشک تکه های قلب شکسته اش هستند
که از چشمانش بیرون میریزند تا ملکه دیگه قلبی نداشته باشه

سوریانگ: اطاعت میشه سرورم

آیا چیز دیگری می تونست بر زبان ملکه جاری بشه؟ خیر

ته: بیا تو

شخصی قد کوتاه تر از امپراطور وارد حجله شد، شنل سیاه رنگی پوشیده بود و کلاهش رو تا روی صورتش کشیده بود

امپراطور سری تکون داد و دست هاش رو به پشتش قلاب کرد

ته: کارتون رو درست انجام بدید

امپراطور به ملکه پشت کرد که بره اما قبل از رفتنش به طرف فرد شنل پوش خم شد و در گوشش زمزمه کرد

ته: اشکالی نداره اگر بخوای ازش لذت ببری

از حجله بیرون رفت و در کشویی رو بست، راه روی کوتاهی رو گذروند و درب اتاقی که در اون استراحت های کوتاه انجام میداد رو باز کرد و وارد شد

LALY & MAJNOON Where stories live. Discover now