part 33

238 50 22
                                    

فرد بی سر و صدا وارد خونه مینهو شد، همه تو اتاقشون بودن، چاقو تیزش رو درآورد و به سمت اتاق مشترک جیسونگ و مینهو رفت وولی تو وسط راه پاش یه گلدون موردعلاقه مینهو خورد و افتاد زمین و شکست از اونجایی که اتاق مینهو و جیسونگ دور بود و در اتاقشونم بسته بود چیزی نشنیدن اما اتاق فلیکس که نزدیک راهرو بود با افتادن چیزی از روی مبل پاشد و بیرون رفت.
فلیکس:باز شما چی رو شکوندین؟
با نشنیدن صدایی بازم همون جمله رو تکرار کرد ولی چیزی نشنید ترسید به سمت صدا رفت ولی با دیدن گلدانی که شکسته تعجب کرد به اینور و اونور‌نگاه کرد ولی چیزی ندید بیشتر ترسید اگه کار مینهو و جیسونگ نیست پس کار‌کیه؟ با شنیدن صدایی از پشتش یرگشت و جیغ بنفشی کشید اون فرد واسه اینکه فلیکس رو خفه کنه.....
......................
فرد از گردن جنی طنابی بسته بود و اون رو محکم فشار میداد تا جنی خفه شه جنی تا اون لحظه به زور دراورده بود کم مونده بود خفه شه که یهو طناب از دور‌گردنش شل شد و نفسی کشید زود پاشد و طناب رو از گردنش دور کرد و میخواست حساب فرد رو برسه که با دیدن رز تعجب کرد.
جنی:رز؟ تو اینجا چیکار میکنی.
فرد از زمین پاشد و به سمت رز حمله کرد جنی هم زود دست به کار شد و رز رو به کنار کشید و سروع کردن با کتک زدن و اجرای حرکات رزمیش روی اون فرد.
رز: جنی مراقب باش توروخدااا.
جنی با شنیدم صدای نگران رز. بهش نگاه کرد و گفت: از اینجا برو تا آسیب ندیدی.
رز: بدون تو نمیرمم.
...........................
فردی که خودش رو به عنوان پرستار جا زده بود همراه با آمپولی که توی جیبش بود به سمت اتاق کیم وویونگ میرفت، بعد از اینکه وارد اتاق شد پسرکی که عین جنازه ها تو تخت افتاده بود رو دید و به سمتش رفت بعد از اینکه آمپول رو به سروم وویونگ زد بالش رو از زیر سر وویونگ کشید و جلوی صورتش گزاشت.
........................
جیسونگ و مینهو هردو با شنیدن جیغ فلیکس بهمدیگه نگاه کردن و بعد از پوشیدن لباس هاشون بیرون رفتن.
مینهو:فلیکس چیزی شده؟
جیسونگ:فلیکس؟؟
هیچکدوم از طرف فلیکس جوابی نشنیدن که یهو فلیکس بازم جیغی کشید هردو به سمت صدا دوییدن ولی با دیدن فلیکس که خونی روی زمین افتاده بود و یه فرد دیگه که با چاقو به جوون فلیکس افتاده بود روبه رو شدن، فرد زود از روی فلیکس پاشد و به بیرون رفت مینهو که میخواست دنبالش بره جیسونگ گفت: مینهو نرو فلیکس بهت احتیاج داره باید ببریمش بیمارستان!
مینهو ناچار به سمت برادرش رفت و بعد از اینکه براید استايل بغلش کرد سوار ماشینش کرد و به بیمارستان رفتن.
............................
جنی بعد از اینکه ماسک اون مرد رو درآورد با دیدن او الفایی که میخواست به جیسونگ تجاوز کنه شوکه شد.
جنی:تووووو.
اسلحه مرد رو گرفت و روی سرش گزاشت که رز جلو اومد و از دستش گرفت و گفت؛ جنی اینکارو نکن خواهش میکنم یه چیزی میدونم که میگم نکنی.
صداش میلرزید، جنی به رز نگاه کرد و گفت: باید انجامش بدم رز چون دیگه تحملم تموم شده.
رز: فکر برادرت باش.
جنی: برادرم؟مگه چی شده به برادرم؟
رز: نترس برادرت توی امانه.
جنی، مرد رو ول کرد و به سمت رز رفت و گفت: چی شدهه؟هاننننن؟
رز: بیا بریم داخل بعد از اینکه دیدی حال برادرت خوبه بعد توضیح میدم.
جنی با شنیدن آژیر پلیس بهشون نگاه کرد یکی از پلیسا به سمت مردی که به جنی حمله کرده بود اومدن، و بقیه به داخل بیمارستان رفتن.
..................
بعد از اینکه بالش رو روی صورت وویونگ گزاشت و فشار داد وویونگ تقلا میکرد کم مونده بود خفه شه که یهو کشیده شده بالش از جلوی صورتش نفسی کشید به زمین نگاه کرد و سان رو دید که چطوری به جوون اون مرد افتاده و داره کتکش میزنه بعد از اینکه پلیسا وارد شدن و مرد رو از سان جدا کردن به بیرون بردنش سام زود به سما وویونگ رفت و سوزن سرومش رو از دست وویونگ بیرون کشید‌ و صورتش رو گرفت و گفت: چیزیت نشده که؟سرت گیج نمیره که؟
وویونگ کمی حالش بد بود سرش گیج می‌رفت و حالش بدترم شد.
سام زود دکتر خبر کرد و خودشم دست وویونگ رو گرفت و بهش خیره شد.
....................
دنیل به دوستش بل که عین روانیا اینو و اونور می‌رفت و داد می‌کشید نگاه میکرد.
بل: خدا لعنتت کنه رززززز.
دنیل رسما از این حالت بل ترسیده بود.
دنیل:بل بیا بشین.
بل: خفه شوووو.
دنیل پاشد و گفت:بللل بسهه دیگههه دست از سرشون بردار تو اینبار زیاده روی کردیییی‌.
بل سیلی به گوش دنیل زد و گفت: چی زری زدی؟ طرف کی هستی تو هان؟
دنیل چقدرم بد باشه ولی مثل نبود آره فلیکس و لوهان رو جدا کرد ولی دیگه عین بل آدم نکشته بود و... دستش رو به گونش گزاشت و گفت: بل منم دوستت دنیل.
بل: دوست؟ههه عجب احمقی هستی.
دنیل؟منظورت چیه؟
بل: فقط ازت استفاده می‌کردم تورو به عنوان دوستم نمیدیدم.
دنیل:چی؟
بل: گمشو بیرون نمیخوام صورتت رو ببینم دیگه هم بهم زنگ نزن و نیا پیشم.
.......................
جیسونگ: فلیکس خواهش میکنم چشمات رو نبند باهام بمون الان می‌رسیم.
فلیکس  از درد می‌میرد و سرش روی پای جیسونگ بود کم کم داشت از هوش میرفت‌
جیسونگ:مینهو زود باش هق.
مینهو از میانبرها استفاده کرد و زود به بیمارستان رسید، پیاده شد و برادرش رو براید استايل بغل کرد به داخل برد بعد از اینکه تخت رو آوردن روش گزاشت و برادرش رو به اتاق عمل برد، هردوشون گریه میکردن از اونور سوجین و سونگ هون هم رسیدن.
سوجین: پسرم کجاستتتت؟خوبهه؟
جیسونگ:داخله هق.
سوجین با دیدن خون فلیکس که روی دستاش بود حالش بد شد و جیغ کشید، سونگ هون همسرش رو بغل کرد و آرومش کرد، مینهو روی زمین نشسته بود و دعا میکرد به برادرش چیزی نشه به سمت مینهو رفت و کنارش نشست.
مینهو: به نظرت میمیره؟
فلیکس:البته که نه، فلیکس قویه از پسش برمیاد.
مینهو بغل جیسونگ رفت و گفت: امیدوارم همینطوری که میگی باشه.
جیسونگ، همسرش رو بغل کرد و به درهای اتاق عمل زل زده بود و همش دعا میکرد فلیکس چیزیش نشه.

☆Unwanted marriage☆(complete)Where stories live. Discover now