فرمانده از شک همون طور ایستاد، این دیگه چه کاری بود ؟ ملکه چش شده بود ؟

این کار ؟ ....... این کار حس خیانت رو به فرمانده میداد، خیانت به امپراطورش

ملکه مکی به لب های فرمانده زد و از فرمانده جدا شد، بغض کرده کلاه شنلش رو به سرش کشید و پا تند کرد و از اونجا رفت

فرمانده شکه و سرگردون دستی به لب هاش کشید و از حس ناخوشایند بوسه چهره اش رو جمع کرد و به داخل اتاقش برگشت

غافل از دو چشم به خون افتاده که شاهد بوسه اون و ملکه بودند ........

هوسوک: سرورم

ته: دیدی هوسوک ؟ تو هم دیدی ؟

هوسوک ساکت شد، معلومه که دید
هوسوک همه چیز رو دید، هرزگی ملکه، خیانت فرمانده، شکستن امپراطور

هوسوک همه رو دید و حالا شاهد بغض امپراطور بود چیزی که تاحالا ندیده بود و هیچ وقت هم نمی خواست ببینه

پس سرش رو پایین انداخت تا بیشتر از اونچه که باید نبینه

هوسوک: سرورم حتما ..... حتما

ته: حتما چی هوسوک؟ حتما چی ؟

لحن درمانده امپراطور و نبودن هیچ توجیهی برای چیزی که دیدن هوسوک رو سرافکنده کرد

هوسوک توجیهی نداشت برای چیزی که اتفاق افتاده بود

هوسوک: میرم به دیدن لی‌وی شاید چیزی پیدا کرده باشه سرورم

ته: نه امشب هیچ جا نمیری هوسوک می خوام بنوشم

هوسوک: بله سرورم .........

با خنده سرخوشی وارد اتاقش شد و شنلش رو به سمت ندیمه اش پرت کرد

سلهی: خوب پیش رفت بانوی من ؟

ملکه لبخندی زد، روی میز گرد اتاق خم شد و به ندیمه اش اشاره کرد تا اونم به جلو بیاد و خم بشه

سوریانگ: مطمئنی امپراطور همه چیز رو دید ؟

سلهی: بله بانوی من، زمان بندی تون فوق العاده بود، کاش می تونستید قامت امپراطور رو که کم کم خم میشد رو ببینید

سوریانگ: مرخصی، برو استراحت کن

سلهی: ممنونم بانوی من

سلهی با تعظیمی از اتاق ملکه بیرون رفت، ملکه آیینه مسی رو برداشت و شروع به لبخند زدن به خودش و مرتب کردن موهاش شد

سوریانگ: فرمانده جئون، من مقصر نیستم
تو بهترین انتقامی هستی که من می تونم از امپراطور بگیرم

قهقهه ای زد و آیینه رو روی میز پرت کرد ..........


کوهستان

شنل سیاه رنگ و بلندی پوشیده بود، برای پوشوندن صورتش به کلاه شنل اکتفا نکرده بود و نقاب سیاه رنگی به صورتش زده بود

وارد قرارگاه شد، قرارگاهی که طی سال ها براش هزینه کرده بود و الان وقت برداشت نتیجه بود

^ ارباب خوش اومدید

سری تکون داد و به راهش ادامه داد، از گوشه گوشه دل کوهستان استفاده کرده بود

گوشه ای برای اسب های عربی، بهترین نژاد برای استفاده در جنگ

گوشه ای برای تمرین پیاده نظام و گوشه دیگری برای تمرین سواره نظام

پیاده و سواره نظامی که طی سال ها جمع شون کرده بود تا به ارزوش برسه

امپراطوری

و صد البته گوهر سرخی که در دربار امپراطوری به امپراطور خدمت می کرد

گوهری که هیچ وقت قرار نبود جزو خواسته هاش باشه

^ ارباب بفرمایید

وارد اتاقک چوبی شد به سمت میز رفت و در راس میز قرار گرفت و منتظر شد تا بهش گزارش بدند

^ ارباب ما تا دوماه دیگه آماده ایم

سری از روی رضایت تکون

> اما ارباب بعد از فتح پایتخت به واکنش مردم فکر کردین ؟

در جوابش سری تکون داد و از پشت ماسک شورع به حرف زدن کرد

ارباب: ما به یک قربانی نیاز داریم و خوده امپراطور این قربانی رو به ما داده ، نگران نباشید

> بله ارباب

ارباب با اشاره دست افراد رو مرخص کرد، از داخل زرهش کاغذی بیرون آورد و روی میز بازش کرد

نگاره گوهر سرخش بود که بهترین چهره نگار و نقاش پایتخت از گورش کشیده بود

ارباب: دور نیست زمانی که ماله من باشی فرمانده جئون ......

اوضاع قاراش میشه دوستان 🫠 خدایافظظظ

خب خب سیلام خوشگلای من 😊

خوبین خوشین سلامتین ♥️

چه خبرا ؟

خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️

فعلا بای لاولیا 😘♥️👋

LALY & MAJNOON Where stories live. Discover now