سلام عزیزای من
سال نو برای همتون مبارک و امیدوارم سالی پر از خاطرات قشنگ داصته باشید~
از همه شمایی که جینکس رو دنبال کردین و بهمون لطف داشتید ممنونم
متاسفم که یه مدت طولانی ای از جینکس غافل بودم
باید بگم که درگیر دانشگاه شدم و متاسفانه کلی کار عقب مونده هم روی دستم مونده بود و به تازگی سرم خلوت شده و تازه میتونم برای خودم بشینم و درمورد جینکس فکر کنم:)اما خب خوشگلا من نیاز دارم که حمایت بشم، از اولشم گفتم شرط ووت و همچین چیزی نمیزارم ولی دلم میخواد که وقتی میخونید اگر حتی یه ذره خوشتون اومده بهش ووت بدید:)
منم تمام تلاشم رو میکنم تا نا امیدتون نکنم ~
و خب همین رو میخواستم بگم مراقب خودتون باشین:) ❤️
YOU ARE READING
「𝗝𝗜𝗡𝗫」
Fanfictionمن بیون بکهیونم، امگایی که با نحسی متولد شد! -روز تولدم پدرم فهمید جفت حقیقی عزیزش بهش خیانت کرده از کجا فهمید؟ خب خیلیم سخت نبود چون رایحه من با همه امگاها متفاوت بود وانیل و توتفرنگی درسته، پدر من یه بتای مجهوله و من یه امگا با رایحه نحس وانیلم! ...