12-کابوس2

149 44 21
                                    


چشم هاش با سرعت باز شدن و نفسش حبس شدش به همون سرعت آزاد شد، کمی از امگای کنارش فاصله گرفت تا تکون های شدید سینش که ناشی از خواب پریشونش بود بیدارش نکنه، هرچند امگا انقدر. خوابش سنگین شده بود که حتی اگر میخواست هم کسی نمیتونست بیدارش کنه

خم شد و لیوانو از روی میز کنار تخت برداشت و یک نفس سر کشید اما انگار که راه زیادی رو توی گرمای تابستونی کویر پیاده طی کرده باشه آب با سوزش شدید راه خودش رو. باز میکرد و اینبار چهره آلفا کاملا سیاه شده بود، لعنت به هرچی خوابه چرته!

دستشو با کلافگی روی صورتش کشید و با بیچارگی به امگای کوالا مانند نگاهی انداخت، عجیب بود که با تمام این سرو صداهایی که ناخواسته ایجاد کرده بود هنوز امگا توی خواب شیرینش بود! دوباره کنار امگا دراز کشید و حالا بهتر خوابش رو به یاد میاورد، احساسات مختلف و تلخی که توی خواب داشت روحشو آزار میداد، پارک چانیول بی شک خودش بود ولی ییشینگ دیگه کی بود؟ حاضر بود قسم بخوره همچین کسی رو تاحالا ندیده بود

با یادآوری چیزی دوباره از جا پرید و همین که نگاهش به عقربه های ساعت که عدد 10 رو نشون میدادن هوف کلافه ای کشید و بعد پایین اومدن از تخت و پوشیدن یه لباس دیگه چون لباساش به فجیع ترین حالت ممکن چروک شده بودن از اتاق خارج شد و راهشو سمت سالن کشید اما صدای کسی متوقفش کرد

-چان؟
-لو؟ امشب قرار بود بیای اینجا؟
-چرا با اون امگا خوابیدی؟

لوهان با حالت حق به جانب دست هاش رو. توی سینه قفل کرد و با اخمی که انگار جزوی از بدنش شده بود مرد بزرگ تر رو بازخواست میکرد، تا وارد خونه شده بود تصمیم گرفت که یه سری به بکهیون بزنه اما با جای خالیش مواجه شد، البته که بعد ورودش به اتاق نامزدش کاملا متوجه شد چرا جای بکهیون خالیه! از اتاق خارج شده بود و انقدر صبر کرده بود تا بالاخره چانیول پیداش بشه و خب الان دقیقه یه کوره آتیش بود

-ترسیده بود

انتظار یه لحن پشیمون یا ترسیده رو از آلفا نداشت چون چانیول بی حس ترین آدمی بود که تو زندگیش دیده بود اما دیگه توقع اینیکی رو نداشت! چانیول حق به جانب تر از لوهان انگار که اصلا امگا رو لایق پرسیدن این سوال نمیدونسته و منت گذاشته سرش و یه جواب سرسری داده بهش ابرو بالا انداخت و روشو برگردوند تا به راهش ادامه بده ولی بلافاصله لوهان جلوش قرار گرفت و مثل اینکه اینبار تصمیم گرفته بود از یه در دیگه وارد شه چون چهرش کاملا مظلوم شده بود

-چان خواهش میکنم، چرا این کارو کردی؟ اگه ترسیده بود میتونستی تو اتاقش بشینی تا بخوابه.. میتونستی فقط کنارش دراز بکشی میتونستی خیلی کارا بکنی هر کاری جز اینکه بیام ببینم اونطوری توی هم پیچ خوردین و توپم نمیتونه بیدارتون کنه!

اولین قطره اشکش روی گونه سفیدش ریخت و این چانیول رو متعجب تر میکرد.. نه اینکه اشک لوهان باعثش شده باشه نه.. بلکه اون بالاخره بعد چند سال بدون هیچ قرصی خوابیده بود، بدون هیچ تلاشی فقط کنار بکهیون دراز کشیده بود و خوابش برده بود! چطور تا الان متوجه نشد؟ البته که اون خواب کذایی بهش اجازه تحلیل موقعیت خودش رو نمیداد! آه دوباره یاد اون خواب افتاد کاش میشد فراموشش کنه

「𝗝𝗜𝗡𝗫」Where stories live. Discover now