17-الان وقتش نبود

129 24 21
                                    


-پسر عموش؟
-آره اما خوشبختانه پسر عموش توی یه تصادف کشته شد پس تنها کسی که براشون موند پسر عمه ییشینگ بود یعنی همون وو یی فان البته کریس صداش میکنن

سهون مات به آلفای غمگین خیره شده بود و باور نمیکرد که یه همچین شخصیت مزخرفی قلب و احساسات برای عشق و غم داشته باشه و درواقع اصلا انتظار نداشت جونگینی رو مقابلش ببینه که داره اشک میریزه. امروز قطعا یه شوخی بود!

-تاریخ کره چه ربطی به چینی ها داره؟
-درواقع تاریخ کره چه ربطی به آمریکایی ها داره؟

آلفای بزرگ تر از پشت میز بلند شد و بعد باز کردن دکمه کتش رو مبل رو به روی جونگین نشست

-به من بگو اون کتاب نحـ..مقدس کجاست
-توی یکی از روستا های نزدیک بوچئون، اونجا یه عمارته که متعلق به خانواده ژانگه و فعلا فقط کریس اونجا زندگی میکنه. خوشبختانه باهاش رابطه خوبی دارم اما نمیتونیم هیچ جوره کتابو از اونجا خارج کنیم خیلی تیزه

چانیول متفکر به پشتی مبل تکیه داد و دستش رو زیر چونش گذاشت و سهون با جدیت تمام سمت آلفا برگشت و بهش خیره شد

-ما به هر حال باید اون کتابو بدست بیاریم چان
-اینو میدونم

برای چند ثانیه هیچکدوم هیچ حرفی نزدن تا اینکه بتا هراسون در اتاق رو باز کرد و باعث شد سهون عصبی بهش بپره

-داری چه غلطی میکنی؟

چانیول با دیدن حال بتای ظریف توی چارچوب در دستش رو روی سینه سهون گذاشت تا سرجاش بنشوندش و با سر به زن اشاره کرد تا حرفش رو بزنه

-ق.. قربان عذر میخوام اما جناب لوهان دارن با بکهیون دعوا میکنن

بعد شنیدن این حرف چانیول با سرعتی که خودشم نمیدونست از کجا آورده خودش رو به اتاق بکهیون رسوند و تقریبا به در چنگ زد اما فضای اتاق آروم تر از همیشه بود و بکهیون و لوهان انگار آدم فضایی دیده باشن به نفس نفس زدن چان خیره شده بودن

-چان؟ چیت شده؟ خوبی؟

اولین کسی که به خودش اومد لوهان بود و باعث شد چانیول برگرده و نگاهی پر از خاک تو سرت به زن بندازه. زن بتا با دیدن وضعیت آروم داخل اتاق برخلاف جیغ هایی که شنیده بود ترجیح داد آروم صحنه رو ترک کنه

چانیول درحالی که دستاش رو پشتش قفل کرده بود سری به معنای نفی تکون داد و روی صندلی نزدیک تخت درست جایی که امگاها نشسته بودن نشست

-نه اومدم سر بزنم
-اومدی سر بزنی؟
-اومدین سر بزنید؟

امگاها به صورت همزمان حرفش رو تکرار کردن و چانیول فقط شونه ای بالا انداخت و به در و دیوار اتاق نگاهی انداخت

-آره دیگه

با صدای خنده شخصی هرسه به سمت منبع صدا برگشتن که با سهونی که داخل چارچوب در داشت میخندید رسیدن

「𝗝𝗜𝗡𝗫」Where stories live. Discover now