-دکتر لئو،جناب اوه خوش اومدیدآلفا با سرخوشی خاصی اعلام کرد و چمدون دکتر رو از دستش گرفت و باعث شد نگاه پوکر سهون روش کشیده شه
-امروز به نظر سرحال میای جناب کیم
به تیکه سهون توجهی نکرد و دستشو دور بازوی چانیول حلقه کرد اما الفا با بی حوصلگی دستشو پس زد و بازم تو سکوت به راهش ادامه داد
الفا ها پشت چان چند ثانیه ایستادن و بهم نگاه معنا داری انداختن و بعد فقط تصمیم گرفتن بدون هیچ حرفی دنبال دکتر. عصبی بیوفتن
-از دو روز پیش چه اتفاقی افتاده؟ چرا اینطوریه؟
-یه طوری حرف نزن انگاه چانیول خیلی بهت اهمیت میده، چرا همش بهش آویزون میشی وقتی میدونی خوشش نمیاد دورش باشی؟ احمق
-من خودم میدونم این چیزا رو اوه سهون لازم نیست تو وکیلوصیش باشی
بی توجه به چان و سهون با سرعت بیشتر سمت خروجی رفت و خودشو به ماشین و بتای ایستاده کنارش رسوند
-اوکی سویچو بده و خودت تاکسی بگیر بیا
بتا ناچارا عقب کشید و بعد تعظیم به چانیول و سهون و منتقل کردن چمدون هاشون تو صندوق از اونجا دور شد تا یه تاکسی بگیره و زودتر خودش رو به عمارت پارک برسونه
-هی هی هی شماها چرا رفتین عقب نشستین؟ مگه رانندتونم؟
-خفه شو راه بیوفت
پوف خسته ای کشید و ماشین رو روشن کرد. برنامه داشت که چانیول بیاد کنارش بشینه تا بتونه از موفقیتش تو پرونده بیون مینجو و آمادگی امگا بگه اما با نشستن چانیول و سهون صندلی عقب نقشش نقشه بر اب شده بود
شونه های افتادشو جمع کرد و سعی کرد سر شوخی رو با آلفا های عبوس باز کنه
معلوم نیست چه اتفاقی واسشون افتاده بود که اینطوری عصبی و خسته بودن-چان میتونم وفتی رسیدیم کتابو ببینم؟
همین، همین جمله کافی بود تا دکتر دیوونه بشه و پاشو با قدرت به کف ماشین بکوبه و الفا هارو از جا بپرونه. سهون با اخم عمیقی به دوجونی که شوکه به ریاکشن چان خیره بود نیم نگاهی انداخت. چشاشو بست و به پنجره تکیه داد و به بیرون خیره شد
-من چیز بدی گفتم؟
-دوجون محض رضای خدا اون دهنتو ببند ببینیم چه غلطی داریم میکنیم
-ماشینو نگه دار
میخواست جواب سهونو بده که حرف چانیول کاملا متوقفش کرد
-چی؟
-گفتم ماشینو نگه دار
نمیتونست توی حرفش حرف بیاره پس فقط ماشینو نگه داشت. بلافاصله چانیول پیاده شد و از ماشین فاصله گرفت
YOU ARE READING
「𝗝𝗜𝗡𝗫」
Fanfictionمن بیون بکهیونم، امگایی که با نحسی متولد شد! -روز تولدم پدرم فهمید جفت حقیقی عزیزش بهش خیانت کرده از کجا فهمید؟ خب خیلیم سخت نبود چون رایحه من با همه امگاها متفاوت بود وانیل و توتفرنگی درسته، پدر من یه بتای مجهوله و من یه امگا با رایحه نحس وانیلم! ...