10-اتاق ته راهرو

167 49 38
                                    


تا صبح فقط به حرفای دکتر پارک فکر کرده بود و فقط 2 ساعت تونسته بود بخوابه چون ساعت 7 صبح یکی محکم کوبیده بود در اتاقش و با صدای تو دماغی تخمـ-نه یعنی مزخرفش بهش گفته بود "دکتر پارک گفتن باید بیدارشید پایین برای صرف صبحانه منتظرتون هستن"

همین باعث شده بود سریع دستو صورتشو بشوره و شلخته تنها لباسی که تو دستش اومدو بپوشه و با موهای ژولیده و چشای پف کرده رو به روی لوهان بشینه

درسته، بعد پایین اومدنش از پله ها متوجه شده بود اون بیناموسی که باعث شده از خواب نازش بیدار شه تنها شخص پشت میز یعنی لوهان و اون لبخند رو مخشه!

-سلام بکهیونیی چطوری؟ صبحت بخیر، شنیدم قراره با چانیول تحقیقاتو شروع کنید پس همه برنامه هامو لغو کردم و خودمو رسوندم تا کمکتون کنم

هنوز نتونسته بود جواب احوال پرسی لوهانو بده که دکتر پارک با همون ظاهر مرتب همیشگیش پشت میز جا گرفت

-کار اشتباهی کردی لوهان این تحقیقات دونفرس

ناخواسته لبخندی روی لبش اومد که با دیدن اخم لوهان سریع جمعش کرد اما به هر حال اون متوجه شده بود بکهیون زیر زیرکی از این حرف چانیول خوشش اومده

-چانییی بی رحم نباش بزار منم بیام
-توی کارمون اختلال ایجاد میشه
-چان!
-لو!

تصمیم گرفت از آخرین سلاحش که قطعا هیچ رقمه روی چانیول جواب نمیداد استفاده کنه پس لبهاشو آویزون کرد

-خواهش میکنم خواهش خواهش خواهش

چشم هاش رو چند ثانیه با حرص بست و بعد نفس عمیقی سکوت کرد تا امگارو متوجه موقعیت کنه، مگه این چیزا خاله بازی بود که هرکی سرشو بندازه پایین واردش بشه اونم وقتی که سر اصلیش مربوط به چانیول بود پارک چانیول!

-اوکی حالا که فکر میکنم خودم کارای مهم تری برای رسیدگی دارم

تچی کرد و بعد چک کردن مختصر گوشیش با لبخند حرصی رو به بکهیون و چانیول گفت و از جاش پاشد

به تبعیت از لوهان از جاش بلند شد و بعد خداحافظی سر سری تا وقتی امگا از عمارت خارج نشد ننشست.. صدای در که نشون میداد لوهان تنهاشون گذاشته باعث نفس آسوده چانیول شد

انگار اونم از بودن لوهان خوشحال نمیشد، پس چرا فقط باهاش بهم نمیزد و خودشو راحت نمیکرد؟ بکهیون اصولا با کسی مشکلی نداشت حتی خدمه عمارت بیون که به بدترین شکل ممکن باهاش رفتار میکردن

ولی خب از لوهان خوشش نمیومد، انگار از همون اول یه چیزی توش دیده بود.. یه چیزی مثل ناخالصی!

با صدای دکتر پارک به خودش اومد و لبخند شل‌وولی تحویلش داد که بهتر بود این کارو نمیکرد چون چانیول به یه حالتی که انگار یه احمق جلوش نشسته سرش رو عقب برد و چند بار نامفهوم پلک زد

「𝗝𝗜𝗡𝗫」Where stories live. Discover now