Part 25

135 15 3
                                    

با بیشترین قدرتی که داشت شلاقش رو روی کمر اسبش فرود می‌آورد تا بتونه زودتر برای کمک به معشوقش برسه و متوجه نبود نیرو های پشت سرش جا مونده بودن! ولی مگه مهم بود؟ 

مین یونگی فاصله کمی باهاش نداشت... هردو میتاختن برای بدست آوردنِ دوباره...

کی تصورشو می‌کرد کیم نامجون از راه برسه و با همچین خبرِ بدی کل خاندان کیم و جئون و پارک رو به دنبال پرنس های جوان بندازه؟ 

در فاصله ی کمی از جنگل بودن...
بعد دقایقی طاقت فرسا به کلبه رسیدن ولی هیچ دشمنی دیده نمیشد! هیچ آدم غریبه ای نبود که بخوان به جرم نفوذ به مرز بدون اجازه‌ی کشور دستگیرش کنن!

در کلبه‌ی قدیمی باز مونده بود و همه‌ی نیرو ها داخل کلبه ریختن تا دوتا پرنس جوان رو پیدا کنن...

مین یونگی اطراف رو به دنبال جیمین و کیم تهیونگ به دنبال جانگ کوک میگشت...

از اسب پایین اومد و سمت پشتِ کلبه قدم برداشت...
با خالی بودن اون مکان هم تصمیم به رفتن گرفت ولی با دیدن کاغذی آشنا که به روی زمین افتاده بود، قلبش شروع به تپیدن با ضربان بالایی کرد...

خم شد و کاغذ کاهی رو برداشت... نامه ی خودش بود...
بی پروا غرشی کرد و با مشت به کلبه ی چوبی خودش رو خالی کرد، و حالا متوجه نبود که جای انگشت هاش رو کلبه‌ی چوبی مونده بود!

پس جانگ کوک رو گرفته بودن! پس جانگ کوکش الان تو دل دشمن بود! پس نقطه ضعف بزرگی دستشون بود!

سمت در کلبه دوید و با دادی که زد در عرضی از ثانیه همه جلوی در کلبه به اضافه‌ی یونگی که چیزی دستگیرش نشده بود به صف شدن...

تهیونگ نامه رو بالا آورد و بلند غرید...

تهیونگ : هم پرنس جئون هم پارک جیمین‌ِ اشراف زاده رو گرفتن! برمیگردیم پاریس، باید خودمون حمله کنیم!














همه به پاریس برگشتن و حالا همه نیرو ها لب مرز آماده بودن تا اولین تیراندازی رو به کشورِ آلمان به عنوان اعلان جنگ انجام بدن...

شمارش معکوس شروع شد‌‌...
1
2...

آتش!
ولی شمارش معکوس هنوز تموم نشده بود! تیراندازی توسط کشورِ دشمن زودتر از فرانسه شروع شده بود! حالا باید می‌جنگیدن تا پیروزی! شاید هم تا خِفَّتی...

























نبرد فرانسه نبردی در جبهه غربی جنگ جهانی دوم از سال 1940 با تهاجم ورماخت به لوکزامبورگ، هلند، بلژیک و فرانسه آغاز شد.
در پی این تهاجم، ایتالیا نیز در 10 ژوئن همان سال به متفقين اعلان جنگ کرد. دوازده روز بعد فرانسه تسلیم و بدون قید و شرط پذیرفت؛
بدین ترتیب شمال این کشور به صورت مستقیم تحت سلطه آلمان و نیمه جنوبی آن توسط یک حکومت دست نشانده به نام دولت ویشی فرانسه اداره شد.

حالا هیاهو شد که چرا فرانسه تسلیم شد؟ معشوقه‌ی پرنس کیم نقطه ضعف بزرگی بود!
معشوقه‌ی پرنس کیم به قدری مهم بود که حتی نیمه‌ی جنوبی و شمال کشور رو فداش کردن!

اون کس تنها معشوقه‌ی پرنس کیم نبود! اون پسرِ پادشاه فرانسه بود...

𝙢𝙮 𝙥𝙞𝙖𝙣𝙞𝙨𝙩Where stories live. Discover now