آب دهنشو قورت داد.

ل:میدونی که ما دوست پسر نیستیم.

متیو اخم کرد.

م:پس اسم رابطمون چیه؟

لویی خندید.

ل:نیازه اسم بهش بدی؟تو میدونی که من ازدواج کردم،شرایطم چطوریه،نمیتونم دوست پسرت باشیم که دستتو بگیرم و با هم قدم بزنیم و همو بیرون ببوسیم و سر قرار بریم،متاسفم ولی اینا چیزی نیست که من بتونم بهت بدم.

م:فکر کنم برداشت اشتباهی داشتم.

متیو بعد چند ثانیه گفت.

ل:متیو،شاید باید تمومش کنیم،تو لیاقت اینو داری که با کسی تو رابطه باشی که بتونی به همه اعلامش کنی،بتونی باهاش وقت بگذرونی و از رابطت لذت ببری.اون نفر من نیستم.

متیو نفسشو بیرون داد و چند ثانیه سکوت کرد،و بعد بلند شد و ایستاد.

م:فراموشش کن،نباید از اول میپرسیدم،من شرایط تو رو میدونستم وقتی همه چیز رو شروع کردیم،باشه؟علاقه ندارم این حرفاتو دوباره بشنوم.میرم سر کلاس.فعلا.

متیو سریع گفت و لویی رو تنها گذاشت.

........................

ک:نوشیدنی چی میخوای بذارم؟

کیت بعد از اینکه ظرف غذا رو جلوی لویی گذاشت پرسید.

لویی شونه هاشو بالا انداخت.

ل:نوشیدنی نمیخوام.

کیت سرشو تکون داد.

ک:پس اگر کاری با من نداری برم اتاقتو رو تمیز کنم؟

لویی سرشو تکون داد.

ل:نمیخواد تمیزش کنی.بگیر بشین.

کیت اخم ریزی از روی کنجکاوی کرد و بعد روی صندلی رو به روی لویی نشست.

ل:چرا اون روز با گادفادر همکاری کردید،تو و ترویس،من مثل گوشت زنده جلوی گادفادر انداختید و حتی سعی نکردید به هری خبر بدید،منظورم اینه که...

تیکه ای از استیکش رو برید و توی دهنش گذاشت و بعد از جویدنش دوباره نگاهشو به کیت انداخت.

ل:به عنوان کسی که تو این خونست باید بتونم به خدمتکار و محافظ این خونه یه اعتماد کوچیکی داشته باشم نه؟مثلا اگر گادفادر ازت بخواد این غذا رو مسموم میکنی و به خورد من میدی نه؟

با پوزخندی جملشو تموم کرد.

کیت با چشمای گرد شده نگاهش کرد و سرشو و دستاشو به معنای نه تکون داد.

ک:این چه فکریه که میکنی،معلومه که نه؟

لویی پوزخندی زد.

ل:آها‌.

کیت سرشو تو دستاش گرفت و بعد چند ثانیه دستاشو روی میز گذاشت.

ک:لویی،تو گادفادر رو نمیشناسی،اون مرد به ما دستور داده بود تو رو به ایتالیا بفرستیم و ما هم انجام دادیم،دستورش این بود که تا وقتی نرسیدی اونجا هری خبردار نشه،ما اگر میخواستیم به هری زودتر خبر بدیم اوضاع رو برای تو و خودمون بدتر میکردیم.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now