لویی نفسشو بیرون داد.

ل:حرفای اون شبم رو فراموش کن.

هری هومی گفت و لیوانشو سر کشید و اونو روی میز گذاشت و بلند شد و رو به روی لویی ایستاد،انگشت اشارشو زیر چونش گذاشت و سرشو بالا آورد تا نگاهش کنه.

ه:موقع حرف زدن باید حواست باشه لیتل وان،نمیتونم که همینطوری حرفاتو فراموش کنم.علاوه بر این،فهمیدن چیزای جدید رو دوست دارم،بهتره از این به بعد بیشتر کاری کنم کنترلتو از دست بدی.

لویی دستاشو مشت کرد و فشارشون داد.دلش میخواست همونا رو توی شکم هری بکوبه و دوست داشت اهمیت نده اگر دردش میگیره. آهی کشید.

ل:اوکی هری،هرکاری میخوای بکن،از پیروزیت لذت ببر.از همون لحظه که اون حرفا از دهنم بیرون اومدن میدونستم اشتباه کردم.

هری هیچی نگفت،حتی انگشتشو از زیر چونه ی لویی برنداشت.سکوت و نگاه خیره ی هری باعث شد لویی چشماشو روی صورتش بچرخونه،به چشمای هری که کم پیش میومد اینطوری روشن و شفاف باشن نگاه کنه.بعد به مژه ها و ابروهاش و بعد پایین تر بره و به ریش هاش که انگار داشتن درمیومدن نگاه کنه،انگار برخلاف همیشه نرسیده بود هرروز شیوشون کنه،و بعد به لب هاش نگاه کرد و سریع نگاهشو روی چشماش برگردوند.

ل:میتونم برم؟

هری برای چند ثانیه دیگه سکوت کرد و بعد چونه لویی رو ول کرد و عقب رفت.

ه:برای چند روز لندن نیستم،مراقب کارات باش و فکری به سرت نزنه،همونطور که گفتم میتونی مری رو ببینی ولی تا وقتی که لندن نیستم اجازشو نداری.

اجازه ی گفتن چیزی به لویی نداد و از کنارش رد شد و به طبقه بالا رفت و لویی رو مبهوت اونجا رها کرد.

......................................
روز بعد:

م:میدونم ممکنه شرایطش رو نداشته باشی ولی دوست دارم حداقل گفتنش رو امتحان کنم.

متیو وقتی تایم ناهار تو قسمت خلوت محوطه نشسته بود گفت.لویی همونطوری که لقمه ی ساندویچی که دهنش بود رو  میجویید سرشو تکون داد و با کنجکاوی متیو رو نگاه کرد.

م:میتونم به یه قرار ببرمت؟

لویی با شنیدن حرف متیو شروع به سرفه کرد و متیو سریع بطری آبش رو بهش داد.وقتی لویی تونست لقمه رو قورت بده نفس عمیقی کشید و گیج به متیو نگاه کرد.

ل:این کاریه که میخوای انجام بدی؟

متیو سرشو تکون داد.

م:منظورم اینه که ما بیشتر وقتمون تو دانشگاه رو با هم میگذرونیم،همو میبوسیم و... کارای دیگه هم کردیم.یعنی تو مرحله ای نیستیم که بتونم به قرار ببرمت؟

لویی سرشو پایین انداخت و بطری آبی که دستش بود رو فشار داد.

ل:متیو....

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now