امیلی : خب، مهارت که ... عام...

امیلی حرفی برای گفتن نداشت مهارت؟ خب آدما میتونن مهارت نداشته باشن ... ولی برای دختر پادشاه فرانسه ... شاید اُفت داشت ...

صدای ایندیلا (مادر امیلی) دقایقی بعد پخش شد و شروع به توضیح دادن چیزی کرد ...

ایندیلا : راستش امیلی خیلی خجالتیِ، امیلی تو آشپزی مهارت بالایی داره و همینطو...

کیم بزرگ بدون اینکه اجازه بده ایندیلا ادامه حرفش رو بزنه غرید ... 

کیم بزرگ : خجالتی بودن برای دختر پادشاه مناسب نیست؟ هست؟ و اینکه من گفتم خودش توضیح بده!

با بیان شدن کلمه "بله" از طرف ایندیلا بحث خاتمه یافت و کیم بزرگ به معاشرت با جانگ کوک پرداخت ...

کیم بزرگ : جانگ کوک؟ تو نمیخوای از خودت بگی؟ البته که مهارت هات گوش همرو پر کرده ولی میخوام از خودت بشنوم!

جانگ کوک : خب شما لطف دارید ...

کیم بزرگ : لطف ندارم! حقیقت رو گفتم...

جانگ کوک : درسته، من سوارکار خوبی هستم و علاقه زیادی به نقاشی دارم ...

کیم بزرگ : چیشد به نقاشی علاقه مند شدی؟

جانگ کوک : خب راستش نقاشی آرومم میکنه، حس میکنم با کاغذ حرف میزنم، رنگا رو کاغذ جون میگیرن ...
این دیدگاهیه که به نقاشی دارم ...

کیم بزرگ : توصیف قشنگی بود ...

سرشو بالا آورد و با تشکر از پدر تهیونگ نگاهشو چرخوند و نگاهش دوباره به چشم های اطلسی و عسلی تهیونگ خورد و با لبخند تهیونگ مواجه شد ...

نگاهش رو نگرفت، و این باعث شد چشمکی نثارش بشه ...
سرشو پایین انداخت و از خجالت لب هاشو بین دندون هاش گاز گرفت و لبخندشو قورت داد، البته ک چشم های خندونش از نگاه پرنس کیم دور نموند ...
نامزد خواهرش بهش چشمک زده بود؟ احساس گناه می‌کرد؟ شاید ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝙢𝙮 𝙥𝙞𝙖𝙣𝙞𝙨𝙩Where stories live. Discover now