•°•| Mafia |•°•

Start from the beginning
                                    

خدمتکار های دختر جیغ میزدن..
مشت بعدی به صورتش نخورده بود که فردی، مرد رو به شدت از امگا دور کرد و روی زمین انداخت.

تهیونگ با چشم های تار از برخورد مشت به صورتش، به آلفای عصبانی نگاه کرد، که چشم های قرمزش باعث میشد همه جیغ بزنن، و مرد خدمتکاری که زیر دست آلفای عصبانی وول میخورد و تقاضای ببخشش میکرد.

-ج.. جونی.. هیونگ...

÷تو چه غلطی کردی؟...

*من... من...

نامجون بلند عربده کشید.

÷به چه حقی همچین گوهی خوردی؟!

*تقصیر من نبود قربان اون... اون...

÷کافیه... خفه شو...!

و مشت های محکمی به صورت مرد زد که صدای خورد شدن استخوان بینیش میومد.

+هی!

جانگکوک گفت و دست به جیب با قدم های بلند و عصبی به جمع نزدیک شد.

به سمت تهیونگ رفت و بعد از دیدن صورت امگا، با خشم به سمت خدمتکار ها برگشت.

+یکی بگه اینجا چه خبره!!

کلمه های آخر رو عربده زد

امگایی که بیشتر از همه جرات داشت تمام قضیه رو برای جانگکوک تعریف کرد و بعد دوباره بین بقیه خدمتکار ها قایم شد.

جانگکوک عصبی سرش رو توی دستش گرفت و نزدیک مرد شد که صورتش به لطف نامجون، خونی بود.

+تو... ۵ سال بهترین خدمتکار من هستی..

*قربان متاسفم دیگه تکرار نمیشه خواهش میکنم.

+هیش... میخوام بهت یه لطفی بکنم. و امیدوارم دیگه این اتفاق بین خدمتکار ها دیده نشه..

ممنون قربان ممنونم!

ولی صدای شلیک و جیغ خدمتکار ها باعث شد صدای مرد خفه بشه..

تهیونگ با تعجب و ترس به جانگکوک نگاه کرد که اسلحه اش رو توی جیبش برگردوند..

-جانگ..کوک...؟!

نامجون خم شد و چونه ی مرد غرق در خون رو گرفت.

÷لطف بزرگی که در حقت انجام داد، این بود که بذاره راحت بمیری.. وگرنه جونگکوک تا عصب مغزت رو با شکنجه بیرون نمیکشید، ول کن نبود.

چونه ی مرد مرده رو رها کرد و از جاش بلند شد.

به سمت تهیونگ رفت و با نرمی امگا رو تو بغلش کشید.

-هیونگ...

÷نترس تهیونگ.. از این اتفاق ها توی این عمارت زیاد میوفته.. خب..؟

و با انگشتش، خون روی صورت تهیونگ رو کمی پاک کرد.

-اما.. جانگکوک... اون..

My Alpha Daddies | kookvkookWhere stories live. Discover now