•°•| Babe boy |•°•

Start from the beginning
                                    

+واقعا؟

معلومه که نه..
شاید همه فکر کنن تهیونگ یه سوپر روانی احمقه.
اما امگا دوست داشت همه ی اتفاق ها دوباره بیوفته. شاید فقط از فرار کردنش از خونه و گرفتار شدنش و با خبر شدنش از شغل اون دو نفر راضی نبود.

- من تاحالا هیچ دوست پسر یا دوست دختری نداشتم. همیشه دلم میخواست پاک و سالم بمونم. تا وقتی که جفت واقعیم رو پیدا کنم.. و همه چیزو به اون بدم.

+یعنی برای جفت مقدر شده ات؟

تهیونگ سرش رو تکون داد.

-من به الهه ی ماه باور دارم.. دوست داشتم جفت مقدر شده ام رو پیدا کنم و همه چیزو به اون بدم..

+در این صورت چیزیو از دست ندادی کیم تهیونگ.

تهیونگ متعجب و با کمی شک به جانگکوک خیره شد.

+بیا بریم.

بلند شد و دستش رو زیر زانو ها و سینه ی پسر انداخت و اونو تو بغلش گرفت.

تهیونگ بدون حرف سرش رو روی سینه ی آلفا گذاشت و اجازه داد هرجا که میخواد ببرتش.
از اتاق خارج شدن و بعد از چند دقیقه، جانگکوک ایستاد.

+به اتاقت خوش اومدی.

تهیونگ متعجب سرش رو بالا اورد و به در رو به روش خیره شد.

-اتاق من؟

جانگکوک بدون هیچ حسی تو صورتش تایید کرد و در اتاق رو باز کرد و واردش شد.
تهیونگ متعجب به وسایل ها نگاه میکرد.
میشد گفت اندازه ی اتاق خود جانگکوک بود.
تم نقره ای سیاهی داشت که باعث ذوق تهیونگ میشد.
وقتی بررسی اتاق توسط تهیونگ تموم شد، جانگکوک به ارومی اون رو روی مبل راحتی دراز کرد و روش خیمه زد.

+روز اولی که به اینجا اومدی..بهت گفتم مطیع باش.. تا آسیبی نبینی..

تهیونگ از فاصله ی نزدیک صورت هاشون، خمار بود و حس مالیده شدن شکم جانگکوک به عضوش مستش میکرد.

-گفته بودی..

+پس چرا مطیع نیستی امگای سرکش..؟

تهیونگ از حس لذت بخش عضوش ناله ای کرد و چشماش رو بست و کامل سرش رو روی مبل گذاشت.
کنترل دست جانگکوک بود.

×هی!

با صدای زارت و زورت جونگکوک فضای بینشون بهم خورد و هردو به آلفای شنگولی که شیرموز به دست در اتاق رو بست و نزدیکشون شد خیره شدن.

با دیدن وضعیت تهیونگ و جانگکوک، سوتی زد و شیرموز رو تا ته سر کشید و لیوان رو گوشه ای از میز گذاشت و گفت:

×عالیه! تماشا میکنم.

تهیونگ با حس کشیده شدن دست جانگکوک روی سینه هایی که هنوز کمی زخمی بودن، نالید و خودش رو تکون داد.

My Alpha Daddies | kookvkookWhere stories live. Discover now