چشماش رو بست و گونه هاش سرخ شدن.
جونگکوک با دیدن واکنش پسر خندید و اسپنک دیگه ای به باسنش زد.
×واکنش هات رو خیلی بی پروا آزاد میکنی امگا...البته باید خوشحال باشی چون ما تو باغ پشتی هستیم و جز چندتا گلخونه و باغبوناش کس دیگه ای اینجا نمیاد.
-گ..گلخونه...؟
×اسمش گلخونس بچه! توش مواد مخدر و ماریجوآنا پرورش میدیم :/ واقعا از یه باند مافیا انتظار داری که تو گلخونه هاش آناناس فصلی بکارن!؟
تهیونگ چیزی نگفت و به سبزه ها و چمن های خیس و تازه ی مقابل صورتش خیره شد.
-خب...شاید فکر میکردم توت فرنگی باشه...هوس توت فرنگی کردم..
×مگه حامله ای؟
-ولی تو هیتم!
و بعد چشم هاش رو مظلوم کرد...اما با چهره شیطانی جونگکوک مواجه شد.
×اوه بله بله..تو هیتی...
-هی...ن...نه....وایستا...
جونگکوک پشت سر تهیونگ رفت و به آرومی دستش رو وارد تی شرت پسر کرد.
تهیونگ با حس انگشتای سرد جونگکوک روی پوست کمرش به خودش لرزید و وقتی حس کرد دست جونگکوک به سینه هاش رسیده و مشغول بازی کردن با نیپل هاشه ، وول خورد و از حسش ناله کرد.×هوم چیه امگای تو هیت...؟ خوشت میاد.. ؟
تهیونگ چیزی نگفت و فقط دست هاش رو به زمین تکیه زد.
×مثل اینکه هنوز بهت نگفتن...نباید یه آلفای تحریک شده رو ول کنی و بری...
روی پسر خم شد و تهیونگ با حس مکیده شدن لاله ی گوشش و عضو برآمده جونگکوک روی باسنش ناله ی کوتاهی کرد و دوباره تحریک شدن خودش رو حس کرد.
-آهه...آ..آلفا...
×تحریک شدی بیبی بوی...؟
تهیونگ چیزی نگفت فقط میدونست اونقدری داغ شده بود که میخواست خودش رو به جونگکوک بسپره.
باسنش رو بالاتر داد و اونو بیشتر به عضو جونگکوک فشرد که ناله ی کوتاه و بم آلفا باعث شد حفره اش از شدت نیاز خیس بشه.-آهه..نه من نباید این کارو بکنم...
و خواست بلند بشه ولی فقط یه اشاره ی انگشت جونگکوک کافی بود تا دوباره بیوفته سرجاش..
×هنوز کارم باهات تموم نشده که میخوای بری خونه ی خاله ات.
شلوارک و باکسر تهیونگ رو تا زانوهاش پایین کشید و تهیونگ با حس برخورد عضوش با سبزه و چمن های خیس زمین ناله ی کوتاه دیگه ای سر داد.
-ی..یاا...چیکار...میکنی...آهههه
چمن هارو تو دستش فشرد و صورتش رو توی چمن ها فرو برد.
![](https://img.wattpad.com/cover/318846438-288-k4045.jpg)
YOU ARE READING
My Alpha Daddies | kookvkook
Fanfiction|تکمیل| دستی به سر پسر ترسیده کشید و با خنده به طرف برادرش برگشت. ×جانگکوک نظرت چیه یکم بهش مهلت بدیم؟ +این حرف از توی هورنی بعیده جونگکوک! پسر حریر سفید رنگ تنش رو بیشتر چسبید و با وحشت به اون دو آلفای دوقلو خیره شد. جانگکوک همونطور که دندون های نی...
•°•| The yard |•°•
Start from the beginning