D-70

334 84 18
                                    

میبینم که برگشتی به جای اصلیت پارک جیمین.

این یعنی قبول کردی به من چنگ نندازی؟ خوش به حال من.

هرچند که احتمالا بازهم شایعه‌های جدید در راهه.

احتمالا اونها فکر میکنن که ما دعوا کردیم

یا یه همچین چیزی. سناریو‌های احمقانه و غیرواقعی.

نمی‌فهمم کی قراره بیخیال این داستان احمقانه بشن.

قرار گذاشتن یک مهاجم از کارافتاده و یک کرفس بازنشسته؟

باید جالب باشه، اما نیست. هیچ چیز خنده‌داری وجود نداره.

وقتی بحث از رابطه‌ی ما باشه، همه چیز مضحکه.

درد تو مایه سرخوشی منه.

~~~~~~~~•~~~~~~~~

طی تمام سال‌های گذشته، سوکجین اونی بود که نادیده می‌گرفت. همیشه‌ی خدا، اونی که وجود رابطه‌ی اون دو نفر رو انکار میکرد، کیم سوکجین بود. اما حالا ورق برگشته بود.

این مثل یه درام احمقانه‌ با موضوع انتقام از دوست پسر بی‌لیاقت به نظر می‌رسید و تهیونگ به عنوان نقش اول اون میدرخشید.

این عجیب بود که چقدر اون نقش به تهیونگ میومد. سوکجین هیچوقت نمیتونست اینطور نادیده گرفته شدنش رو پیش‌بینی کنه. تهیونگ به طرز عجیبی توی نادیده گرفتن دوست پسرش محشر بود و این قابل تقدیر بود. اما نه از جانب سوکجین‌.

سوکجین نادیده گرفته شد. پیام‌هایی که شب گذشته به سختی خودش رو راضی کرده بود تا برای دونگسنگش بفرسته، سری که صبح امروز توی راهرو برای اون پسر تکون داده بود و نگاه خیره‌ای که تمام طول ناهار به اون پسر هدیه کرده بود. تهیونگ همه رو نادیده گرفته بود.

و این؟ اوه این برای سوکجین افتضاح بود. کیم سوکجین با جذابیت کشنده‌اش، برای اولین‌بار توی زندگیش درحال نادیده گرفته شدن بود. احمقانه بود که این چقدر سریع روی اعصابش تاثیر گذاشته بود. اما صبح اون روز، کیم سوکجین از روزهای گذشته بهم ریخته‌تر بود.

کتاب مرغ مقلدش رو توی خونه جا گذاشته بود، یقه‌ی پیرهن مردونه‌ی سفیدش کمی چروک به نظر می‌رسید، کمی از قهوه‌اش دور لیوانش ریخته بود و خودش رو سرگرم تبلتش نشون میداد. حتی یک گاز هم از ساندویچش نزده بود و تمام مدت به چیزی خیره شده بود که یونگی نمیتونست با دیدنش پوزخند نزنه.

بسکتبالیست نفس عمیقی کشید. سری از روی تاسف تکون داد و جواب حرکات گیج کننده‌ای که هوسوک با صورتش در اورده بود رو با شونه‌ بالا انداختنی داده بود.

کی بود که نفهمه اون کتابدار یه مرگیش شده؟
کیم سوکجین اونقدر بهم ریخته اونجا نشسته بود و به جای لذت بردن از قهوه‌اش و خوندن کتاب احمقانه‌اش، مقاله‌هایی درمورد خیانت رو زیر و رو می‌کرد.

"این کاریه که یه رابطه باهات میکنه"
کسی توی سر بسکتبالیست هشدار داد و یونگی سری از روی تاسف تکون داد. حالا بازهم بابت رد کردن احساسات پارک جیمین احساس آرامش داشت.

هرچند، زمانی که سرش رو برگردوند تا به اون میز انتهای سالن نگاه بندازه، به دلایلی با دیدن لبخند اون دنسر بازهم احساس کمبود نیکوتین رو توی رگ‌هاش حس میکرد.

Your Pain Is My Joy Where stories live. Discover now