D-55

299 74 18
                                    

پنجاه و پنجمین چیزی که دربارش ازت متنفرم،

همه چیزو بزرگ میکنی. این چه قیافه‌ایه؟

تمام روز گذشته مثل یه بچه‌ی جدا شده از مادرش بودی،

امروز هم تو راهرو دیدمت و قیافه‌ات منزجر کننده بود.

دنبال مامانت میگردی؟ اسباب بازیتو ازت گرفتن؟

چند سالته؟ چون بهت گفتم اوپات نیستم اینطوری میکنی؟

این زیاده‌رویه. چرا کاری میکنی که عذاب وجدان بگیرم؟

این تایپ من نیست.

حس میکنم به یه بچه گفتم که عروسکت زنده نیست.

اون قیافه‌ رو به خودت نگیر. بزرگنمایی نکن.

اینطور نیست که چون من گفتم تو دیگه اوپا صدام نزنی.

درد تو مایه سرخوشی منه.


~~~~~~~~•~~~~~~~~

"اوه...پس جریان اینه."
بسکتبالیست با خودش فکر کرد و پوزخند صدا‌داری زد.

جونگکوک اونجا ایستاده بود‌ و با پرسیدن درباره‌ی هوسوک از یونگی، اون رو مطمئن می‌کرد که اشتباه نکرده و اون بچه واقعا گرفتار دوست پرسروصداش شده. هرچند که وقتی نگاه بسکتبالیست با اون دنسر دیوانه و بدخلق گره خورد، پوزخندش بی‌استفاده به نظر می‌رسید.

پس این دلیل قیافه‌ی گرفته‌ی اون بچه بود. عروسک اون بچه واقعا گرفته شده بود. توسط هوسوک؟ اوه این واقعا خنده‌دار بود. اما نه برای یونگی. بین اون دوتا بچه واقعا چی می‌گذشت؟

احساس یه بازیچه‌ی احمق جایی عمیق شده توی وجودش جولان میداد و اون رو نادیده می‌گرفت. کی اهمیت می‌داد اگه پارک جیمین فقط بخاطر عجیب غریب بودنش به یونگی خیره میشد و درواقع عاشق و دلباخته‌ی جئون جونگکوک میبود؟ یونگی یه احمق بود.

جلوی افکارش برای سرک کشیدن به نامه‌هاش رو گرفت و سعی کرد خودش رو بیشتر از این خجالت‌زده نکنه. بهرحال که چیزی به عقب برنمیگشت. چی باعث شده بود فکر‌ کنه قراره این یه ژانر دشمن‌ها به عشاق باشه؟ خجالت‌آور بود.

-بخاطر کیم نامجونه.

کوتاه گفت و با گرفتن نگاهش از دنسر تونست شعله کشیدن چیزی رو توی چشم‌های گرافیست ببینه. حسادت؟ یونگی دربارش مطمئن نبود.

+با هم دعواشون شده؟

گرافیست با خجالتی که ناگهانی ناپدید شده بود پرسید و دنسر ابروهاش رو بالا برد. صبر کن...چرا دونگسنگش عصبی به نظر می‌رسید؟ چیزی بین کیم نامجون و کاپیتانش وجود داشت که باید بهش حسودی می‌کرد و ازش بی‌خبر بود؟ اخمش بی‌اراده پررنگ‌تر شد.

Your Pain Is My Joy Where stories live. Discover now