•°•| Rude kid |•°•

ابدأ من البداية
                                    

*چه اتفاقی افتاده خانم میرای؟!؟!؟

*موووووووووووووووووووش!

استاد سعی کرد گرگش رو کنترل کنه.
سایر دختر ها هم با دیدن موجود قهوه ای رنگی که همش اینور و اونور میدویید جیغ میزدن.
این بین تهیونگ‌ بود که وسایلش رو آروم توی کیفش گذاشت و به صندلی های کنارش گفت:

-اگر میخواین زنده بمونیوسایلتون رو بردارین و آماده فرار باشین.

اونا گیج بودن ولی سعی کردن به حرفای اون امگا گوش کنن.
صدای جیغ و داد اونقدر شدت گرفته بود که استادشون کنترلش رو از دست داد و لحظه ای بعد همه با سر قطع شده ی میرای که خونی بود مواجه شدن.
وحشت تو بدن کل حضار اونجا شدت گرفت.

استادشون ناباور به دست هاش که غرق خون بود خیره شد.
تهیونگ بی سر و صدا موجود مخملی قهوه ای رنگی رو از روی زمین برداشت و با اشاره به بقیه به سمت پنجره رفت.
ارتفاع زیادی نداشت.
اولین نفر پرید و کنار‌ رفت تا بقیه هم بپرن.
آژیر خطر تو کل مدرسه پیچیده بود.
بوی خون آلفاهارو از کنترل خارج میکرد و اگر جین هیونگش اون تو میموند رسما کشته میشد.
با دست به پیشونیش زد.
اون فکر می‌کرد فقط یه فرار ساده رخ میده نه یه قتل عام تو مدرسه.
به سنجاب روی شونه اش نگاه کرد.

-هوسوکی ریدیم.

سنجاب شرمنده دم پشمالوش رو توی بغلش گرفت و گفت:

~بیا بریم جینی هیونگ رو از اون کلاس بکشیم بیرون...

تهیونگ تایید کرد و هردو به سمت در مدرسه ای که از توش صدای جیغ و فریاد بلند میشد رفتن.

⇲دو ساعت بعد⇱

جین با قیافه وحشتناکی که تهیونگ به شدت ازش حساب می‌برد به تهیونگ که با سنجاب عزیزش مشغول خوردن پیتزا بودن خیره شد.

=شما دوتا!

هردو با لحن ترسناک جین بهش خیره شدن..

-اوه شت..

=شما دوتا...مدرسه رو به گوه کشیدین!

سنجاب تهیونگ که هوسوک صداش میکردن روی شونه ی صاحبش لش کرد و گفت:

~بیشتر به خون کشیدیمش!

جین عصبی شد و خواست چیزی بگه که تهیونگ با چشمای مظلوم بهش خیره شد و گفت:

-ببخشید هیونگ... من نمیخواستم اینجوری بشه فقط خواستیم یکم شیطنت کنیم مگه نه؟؟

و به هوسوک نگاه کرد و اون هم با سر تایید کرد.
جین نتونست چشمای مظلوم تهیونگ رو نادیده بگیره.

=من کاری ندارم. فقط میخوام ریکشن عمو رو ببینم.

ترس تو وجود تهیونگ ریشه زد.

-هیونگ اونکه نمیدونه کار من بوده! به جز تو هیچکس نمیدونه!

جین شونه ای بالا انداخت و مشغول نوشابه اش شد.
در رستوران باز شد و پسر قد بلندی که استایل قهوه ای کرم داشت وارد شد.
لحظه ای رایحه ی قهوه ی خوبی به بینی جین رسید و باعث شد به طرف اون شخص برگرده.
پسر مو نسکافه ای که با چال گونه اش قند رو تو دل جین آب میکرد.
تهیونگ و هوسوک که متوجه نگاه های خیره ی جین به اون آلفا شدن ، با لبخند موذیانه ای بهم خیره شدن.
لحظه ای بعد ، مرد مو نسکافه ای گوشه ی دنجی از کافه که میز چوبی داشت و پرتو های نور از پنجره روی میز می‌تابید نشست.
متوجه نگاه جین شد و لحظه ای نگاهش کرد.
اون یه..امگا بود؟.. یا یه بتا؟

My Alpha Daddies | kookvkookحيث تعيش القصص. اكتشف الآن