Part 17

383 64 5
                                    

نمیدونم چرا هوس کردم اینو بذارم اینجا... ولی من خودم هر وقت حالم خوب نیس اینو گوش میدم... خیلی آرامش بخشه...با این که راکه😂✌️

.........................

به سمت صندلی متحرکی که جونگکوک بارها روی اون لم داده بود رفتم و روی اون نشستم. حرکت صندلی آرامش رو به دلم برمیگردوند و گرمای شومینه منو تو خلسه لذت‌بخشی فروبرده بود، صدای جونگکوک تو گوشم پیجید:

_"تهیونگ...دوستت دارم..."

به سمتش چرخیدم و با تردید بهش نگاه کردم. گفت:

_"باور کن، سومین خیلی وقته که رفته و دیگه تو این کلبه جایی نداره."

همون لحظه سومین با لباس سفید توری شکل وارد کلبه شد، خیلی غیر واقعی به نظر میرسید، من سر جام مثل مجسمه خشکم زده بود... سومین نزدیک جونگکوک شد و دستاشو دور گردنش حلقه کرد و جونگکوک هیچ تلاشی برای دور کردن سومین از خودش نکرد بلکه محکم در آغوشش گرفت، از این صحنه قلبم به درد اومد...حس میکردم اشک هام دوباره دارن میریزن...لحظه ای بعد پنجره با صدا به دیوار کلبه کوبیده شد و چراغ زرد وسط کلبه با صدای وحشتناکی شکست و همه جا تو تاریکی فرو رفت ولی تو اون تاریکی میدیدم که سومین و جونگکوک دارن از من دور و دورتر میشن...مزه شوری رو روی زبونم حس میکردم...

با صدایی که از پشت سرم شنیدم، با ترس چشمامو باز کردم، درست میدیدم.... جونگکوک بالای سرم ایستاده بود و کلبه همون کلبه قبلی بود. پس خواب بود. ابرو های جونگکوک تو هم گره خورده بود و از چشماش هزار سئوال بی‌جواب می‌بارید. خودمو مجع و جور کردم. گفت:

_"گریه می‌کردی؟"

نمیدونم چرا صداش با من چنین میکرد، کافی بود کلمه ای بگه تا قلبم تو مشت های گره کردش فشرده بشه. به سرعت اشکهام رو از رو گونه هام پاک کردم، اون هنوز بالای سرم و تو فاصله خیلی نزدیکی به من ایستاده بود و منتظر عکس العمل من بود. سعی کردم از صندلی بلند شم که نگام به کفش و شلوار گِلی ام افتاد و چشمامو از خجالت به زمین چوبی کلبه دوختم.
جونگکوک چند قدم عقب رفت، روی صندلی پشت میز نشست و دستش رو زیر چونش تکیه داد و به من خیره شد. زیر ذره بین نگاهش نمیتونستم تکون بخورم. همونجا نشستم و به کفشام خیره شدم. آب دهنم رو به سختی قورت دادم، نمیتونستم برخورد بعدی جونگکوک رو حدس بزنم به خاطر همین دلم از ترس ضعف میرفت. از روی صندلی بلند شدم و بدون اینکه به جونگکوک نگاه کنم گام سنگینی برداشتم و خواستم از کلبه برم بیرون که باز صدای جونگکوک متوقفم کرد:

_"همه رو نگران خودت کردی."

شرمنده نگاهم رو پایین انداختم:
_"معذرت میخوام."

Stone Heart° [ KOOKV ]Where stories live. Discover now