Stone Heart° [ KOOKV ]

Part 12

خب سلام، بچه ها من جمعه کنکور داشتم...

خب بابت این وقفه شرمنده سرگرم درس بودم ولی از الان به بعد هقته ای دو یا سه پارت آپ میکنم...💙💙💙

....................

اومد نزدیک تر جوری که نفساش به صورتم میخورد و کاری میکرد که بخوام بالا بیارم اما، با صدای در هر دو به سمت در نگاه کردیم. با دیدن جونگکوک خون از بدنم گریخته و اینبار دنیا بر سرم آوار شد، لحن پر طعنه جونگکوک قلبم رو به درد آورد:

_"آه ببخشید، مثل این که بد موقع مزاحم شدم!"

یونگجین ازم فاصله گرفت و گفت:
_"نه نه اتفاقا به موقع اومدی، داشتم درباره بازی خوب تو صحبت می‌کردم."

جونگکوک هم قدمی به جلو گذاشت و درحالی که دستشو برای دست دادن دراز کرد، نیم نگاهی به صورت رنگ پریده من انداخت و با صدایی که بیشتر شبیه نجوا بود گفت:

_"آره از حال و احوالتون معلومه."

یونگجین دست اون رو رها کرد و دوباره روی صندلی کنار من نشست.
کمی خودم رو جمع کردم و سعی کردم کمتر باهاش برخورد داشته باشم.

یونگجین همونطور که با دست موهاش رو درست میکرد گفت:
_"با یه بازی توپ چه طوری کوک؟"

_"میخوای دوباره ببازی؟"

یونگجین با مسخرگی گفت:
_"چه قدر به خودت مطمئنی! مدت زیادیه بازی نکردیم!"

جونگکوک در جوابش چیزی نگفت ولی وقتی توپ هارو درست کردن گفت:
_"اگه میخوای اول تو شروع کن."

یونگجین قبل از این که شروع کنه به من نگاه کرد و گفت:
_"چشمت به من باشه، ببین چه جوری زمینش میزنم."

چیزی نگفتم ولی وقتی به کوک نگاه کردم، پوزخند واضحی به لب داشت.

بازی شروع شد و دوباره صدای مزخرف توپ ها رفته بود رو مخم، وقتی یونگجین شروع کرد، بعد از انداختن سه توپ، چهارمیش خطا رفت، حالا نوبت جونگکوک بود.... نمیتونستم چشم ازش بردارم، با اون لباس یقه گشاد، وقتی رو میز خم میشد تمام اندامش از یقه اش معلوم میشد، حتی یه بار وقتی خم شده بود نگاهش به من افتاد و من تنها کاری که کردم این بود که آب دهن اضافی جمع شده تو دهنم رو قورت دادم و سریع سرم رو برگردوندم.... باورم نمیشد ولی حالا که جونگکوک داشت بازی میکرد، صدای توپ ها دلنشین به نظرم میرسید، عجیب تر از اون این بود که تمام توپ های خودشو بدون  هیچ خطایی و با اعتماد به نفس ذاتیش انداخت و حتی نذاشت دیگه نوبت یونگجین بشه. قیافه ای که یونگجین به خودش گرفته بود دیدنی بود.... انگار کل زندگیش رو باخته بود....