خواستگاری

Start from the beginning
                                    

پس چشم جین به خاطر خواهر پر عشوه اش چرخیده بود...

برای بار هزارم توی اون مدت، تهیونگ خودش رو بابت دختر نبودنش لعنت کرد و به پاهای کشیده ای که از زیر دامن کوتاه  سولگی دیده میشد، با حسرت نگاه کرد...

پایین رسید و بدون توجه به نگاه دو‌خانواده، به سمت پسرک معمار حرکت کرد...نزدیکش شد و با جلو بردن دستش، در حالیکه لبخند طنازی روی لبهاش نشونده بود، سلام کرد:

• جین شی...خوشحالم میبینمتون.

نگاهش به لبخند معذب و خجالت زده ی جین افتاد که دست خواهرش رو گرفت:

_ من هم همینطور.

با سرفه ی آهسته ای که از سمت پدرش بلند شد، نگاهش رو به سمتش داد و با یادآوری چیزی، هول شده ، دسته گل رو به سمت دختری که موهای یاسی رنگش کاملا ست شده با لباسش بود، گرفت:

_برای شماست.

گفت و‌ نگاهش رو به زمین دوخت...سنگینی نگاه مشکی رنگ روش هضم شدنی نبود و جین چیزی تا شکستن بغضش و پریدن بغل پسری که کمی با فاصله ایستاده بود، نداشت که صدای مادر تهیونگ بلند شد:

= چرا اینجا وایستادید؟؟ خواهش می کنم بفرمایید داخل بشینید.

و با دست مرد میانسال کنارش، که پشت سرش قرار گرفت با دنبال کردن زیرچشمی، پسر بی حرکت داخل راهرو، به سمت پذیرایی بزرگ عمارت، قدم برداشت...

تمام مدت نگاه خیره ی تهیونگ رو، روی خودش احساس می کرد و در تمام این مدت برای لحظه ای حتی، سرش رو بالا و به سمتش نبرده بود...

توان رو به رویی با پسر بی طاقت مقابلش رو‌ نداشت و هوای مراسم خفه کننده تر از چیزی بود که انتظارش رو می کشید...صدای مادرش بلند شد:

* سولگی عزیزم... میخوای یکم با جین تنها صحبت کنی؟؟

گفت و جین به سختی آب دهانش رو به پایین فرستاد که متوجه بلند شدن فورانی پسر کرم پوش شد:

+ نه...

چرا تهیونگ هنوز اونجا بود؟؟ تمام مدتی که به خونه برگشته بود، دعا می کرد، پسر بازیگر مراسم رو شرکت نکنه و وقتی دیده بودش، دعاش به ای کاش تهیونگ مراسم رو ترک کنه، تغییر کرده بود ولی پسر خشمگین و ترسیده ی مقابلش، تا اون لحظه ثابت مونده بود...
نگاهش رو از زمین برنداشت و صدای مادر تهیونگ رو شنید:

• چی شده عزیزم؟

حرکتش ناخودآگاه و بعد از شنیدن تنها شدن اون دو نفر بود و با تکون دادن سرش، تصمیم داشت کمی لبش رو از اضطراب سنگین وجودش، خیس کرد:

+ من... خب...اول من باید با جین صحبت کنم.

جواب داد و بلافاصله به سمت پسر مقابلش حرکت کرد...

You owe me a danceWhere stories live. Discover now