شایعه ها

847 132 106
                                    

صدای حرکت ماشین همراه شد با ویبره ی تلفن همراه جین...دستش رو داخل جیبش برد و با برداشتن موبایلش به پیام افتاده روی صفحه نگاه کرد:

+پشت سرتو نگاه کن.

لبخندی زد و از شیشه ی عقب ماشین نگاهی به مسیر پشت سر انداخت...تهیونگ وسط راه آجری بین درختهای بزرگ، پشت به ساختمان بزرگ عمارت ایستاده بود و براش دست تکون میداد...برگشت و شروع کرد به تایپ کردن:

_برگرد داخل هوا سرده.

لحظه ای نگذشت که دوباره تلفن همراهش لرزید:

+خیلی شب خوبی بود جینی...از همین الان دلم برات تنگ شده.

نگاهی به افراد داخل ماشین انداخت...پدرش پشت فرمون ماشین با مادرش گرم  صحبت در مورد مسئله ای بود و یوجین هم داخل موبایلش، بازی میکرد...مثل دخترهای نوجوون خجالت کشیده بود و با دو دلی نوشت:

_دل منم برات تنگ شده.

پیامش همون لحظه سین شد و ثانیه ای بعد پیام دیگه ای از سمت پسر مومشکی اومد:

+خیلی دوستت دارم کیوتی.

لبخند خجالت زده ای زد و با چک کردن دوباره ی خانواده اش  پیامی فرستاد:

_منم دوستت دارم ته ته ی من.

.

با خوشحالی پله ها رو پایین دوید و صدای بلند مادرش رو شنید:

×صبحانه نمیخوری؟

_نه باید برم تهیونگ دم در منتظرمه.

متقابلا با صدای بلند جواب مادرش رو داد و بدون توجه به افراد نشسته دور میز صبحانه به سمت در حرکت کرد...

در رو باز کرد و با دیدن پسر مومشکیش داخل اور کت کرمی رنگ، دلش ضعف شیرینی رو از اون همه جذابیتی که متعلق به خودش بود حس کرد...به سرعت قدم برداشت و نزدیکش رفت...دستهاشون به صورت ناملموسی همدیگه رو لمس کردند و با باز شدن در توسط تهیونگ، داخل ماشین نشست...

کمی بیشتر نرفته بودند که ماشین توی کوچه ی خلوتی نگه داشته شد و صورت تهیونگ به سمتش برگشت...تا جین برای پرسیدن سوال به سمتش چرخید، صورتش قاب گرفته شد و لبهای صورتی رنگ پسر مومشکی، روی لبهای سرخ رنگ خودش قرار گرفتند...

رفع دلتنگی که تموم شد، تهیونگ سرش رو عقب کشید و با فاصله ای کم زمزمه کرد:

+کی میتونم اینجوری بهت سلام کنم؟

جین خندید ولی دلش پر از التهاب و نگرانی شد...کلمه ی هیچوقت توی ذهنش رژه میرفت و هیچ ایده ای برای برملا شدن رابطه ی عاشقانه شون نداشت...دستهاش رو چفت یقه ی پسر مقابلش کرد و برای کمتر کردن اضطرابش، لب زد:

_نمیدونم ولی بیا فعلا از مسیر لذت ببریم.

و با کشیدن پسر به سمت خودش، شروع کننده ی بوسه ی بعدی شد....

You owe me a danceWhere stories live. Discover now