پیشنهاد

1.1K 215 189
                                    

+افتخار میدی با من برقصی؟

عجیب ترین جمله ای بود که جین میتونست انتظار شنیدنش رو داشته باشه...شوکه ابتدا به اطراف و بعد به دست دراز شده به سمتش نگاهی انداخت و خنده ای متعجب زد:

_شوخی میکنی؟

و نگاهش رو به سمت دختر مومشکی کنارش داد:

_آیرین...

دختر کنارش هم به اندازه ی پسر متعجب بود و بعد از چندبار  چرخوندن نگاهش بین دو پسر، خواست حرفی بزنه که صداش بین صدای بم پسر میزبان قطع شد:

+راستی آیرین...فکر کنم با نامجون آشنا باشی.

جین به فردی که با هدایت تهیونگ به جلو اومده بود نگاهی انداخت...پسر قد بلندی که با عینک روی چشمهاش و چال گونه اش، شدیدا جذاب و دوست داشتنی دیده میشد...صدای آیرین رو شنید:

×عاااا بله....هم دانشگاهی بودیم...خوشحالم بازم میبینمتون نامجون شی.

*منم همینطور...شما باید جین باشید درسته؟

به سمتش برگشته بود و با چال زیبای روی گونه ش مخاطب قرارش داد...جین ابرویی بالا داد و خاست جواب بده که با ضربه ای که به پهلوی پسر قدبلند خورد، نگاهش از جین به سرعت گرفته شد و دوباره به سمت آیرین برگشت:

*افتخار یک رقص رو بمن میدید؟

طره ای از موهای مشکی ریخته روی صورتش رو، پشت گوشش داد و با تاییدی که از پارتنر رقص قبلیش گرفت با پسری که مشخص شد اسمش نامجون بود، به سمت محل اصلی رقص حرکت کرد...با صدا شدن اسمش نگاهش رو از مسیر رفتنشون گرفت و به پسر مقابلش داد:

+خب جین...چی میگی؟با من میرقصی؟

لبخندی که روی لبهای قرمزش بود، اجازه ی رد کردن به جین نمیداد، پس فقط بهانه آورد:

_عااااا فکر نکنم جالب باشه تو این مهمونی دو تا پسر باهم برقصند.

لبخندش به گوشه ی لبش رفت و با نزدیک تر شدن، شونه پسر زیبای مهمون رو گرفت و به سمتی اشاره کرد:

+ببین...

درسته...فراموش کرده بود...جیمین پسر خاله ی تهیونگ تقریبا جایی اواسط محل رقص دستهاش رو دور گردن پسر خانواده ی مین انداخته بود و با چشمهای گره خورده در هم میرقصیدند...دنبال بهانه ی دیگه ای گشت:

_اوه میز غذا رو آوردند...خیلی گرسنه م بود.

به سمت میزهای بزرگ آماده شده حرکت کرد که دستش از پشت گرفته شد...نگاهی به چشمهای تیره ی پسر پشت سرش انداخت و با لحن هول شده ای گفت:

_بذار یه چیزی بخورم انرژی بگیرم بعد برقصیم.

+دستت چی شده؟

به دست باند پیچی شده ش نگاهی انداخت و با لبخندی جواب داد:

_چیزی نیست...موقع آماده شدن به لبه ی تخت گیر کرد یکم پوستم پاره شد.

You owe me a danceWhere stories live. Discover now