به بیرون اتاق رفتند و تهیونگ دقیقا رو به روش ،جیهون و مونبین و خواهرش رو دید

یونا بلافاصله به سمتش اومد و با احتیاط در آغوشش گرفت
_خوبی؟؟ منو سکته دادی

و نگاهی به مرد پشت سر برادرش انداخت و ادامه داد
_میخواستم بیام داخل همزمان با دکتر رسیدم نشد، چی گفت؟

تهیونگ سری تکون داد
_خوبم گفت به خاطر شوکی بود که بهم وارد شده

صدای پوزخند جونگکوک و چهره ناراحت و غمگین خواهرش باعث شد چشم هاش رو به روی هم فشار بده

_میخوام یه ریم رو ببینیم

یونا لبخند خسته ای زد
_اتفاقا تو این چندوقت همش برات میپرسید

تهیونگ جلوتر و بدون توجه به کسی راه افتاد یونا متعجب تعظیمی به آواتار کرد و پشت سر برادرش راه افتاد

و چند لحظه بعد تهیونگ و یونا تو اتاق یه ریم بودن

دختر بچه از ذوق دیدن داییش مریضی و حتی دوری پدرش رو فراموش کرد و روی تخت نیم خیز شد
_دایی جون

تهیونگ با قدم های تند به سمتش رفت و با وجود ضعف و بی حالیش دختر رو به آغوش کشید بلند کرد و کودک هم بلافاصله پاهاش رو در کمر دایی محبوبش قفل کرد

یونا اومد تا یه ریم رو ازش جدا کنه اما تهیونگ اجازه نداد و همراه با دختر روی صندلی نشست

_دلم برات تنگ شده بود ته ته،تو بهم قول داده بودی زود زود میای پیشم

تهیونگ دستی به موهای بلند دختر کشید
_ته ته واقعا معذرت میخواد ولی کارش خیلی زیاده

یه ریم آه بچه گونه ای کشید
_باشه چاره ای جز قبول کردن ندارم

تهیونگ و یونا به لحن یه ریم همزمان خندید

_ هنوز دلخورما،البته میتونی با پاستیل توت فرنگی میتونی از دلم دربیاری

تهیونگ خنده دیگری به شیرینی خواهرزادش کرد و محکم گونه اش رو بوسید،تازه میفهمید چقدر دلش برای خواهرزاده اش تنگ شده
تهیونگ دست داخل جیبش کرد و گوشی اش رو بیرون کشید
_فعلا میتونم با بازی از دلت در بیارم تا بعد

یه ریم که عاشق بازی های گوشی داییش که بخاطر اون نصب شده،بود ذوقی کرد و سریع گوشی رو از تهیونگ گرفت و چند لحظه بعد یه ریم غرق در بازی بود

_کی مرخص میشه؟

یونا به سمت کمد کنار تخت رفت و لباس های یه ریم رو ازش بیرون کشید
_کارش تموم شده،منتظر بودم تو بهوش بیای

تهیونگ سری تکون داد و کف سر دختر توی بغلش رو بوسید

_راجب شین دونگ قرار چیکار کنی؟

یونا اشاره نامحسوسی به یه ریم زد و تهیونگ با فهمیدن شرایط سکوت کرد و چیز دیگه ای نگفت

"AVATAR"Where stories live. Discover now